فرصتی دست داد و تعدادی از فیلمهای جشنواره فجر را در مشهد دیدم. یادداشت زیر درباره یکی از فیلمهاست.
فیلم قصه عشق پدرم
نویسنده و کارگردان: محمدرضا ورزی
تهیه کننده: محمدرضا شریفینیا
بازیگران: چنگیز جلیلوند، مصطفی زمانی، محمدرضا شریفینیا، مهراوه شریفینیا، بهنوش طباطبایی، امیریل ارجمند
قصه عشق پدرم، در همان سکانسهای اولیه سخن از عشق یک کودک دبستانی نسبت به خانم معلمش و آرزوی ازدواج با او به میان میآورد. عشقی که رقیب هم زیاد دارد، همه همکلاسیها. ورزی پیش از این نیز در سریالهای تاریخیاش به اشکال مختلف، داستانهای عشقی را برای جذابیت، ضمیمه کلاسهای خشک تاریخش کرده است. اما این مورد آخر نوبر است. شکر خدا ممیزهای ارشاد چه سعه صدری پیدا کردهاند!
واقعیت آن است که شهادت و یا خانواده شهدا ابداً مسئله این فیلم نیست. اگر به جای مفقودالاثر شدن رضا، مثلاً ناپدید شدن را ـحالا به هر دلیلیـ جایگزین کنید، هیچ اتفاقی در سیر کلی داستان نمیافتد. البته همان یادکرد از شهادت و میهنپرستی نیز متأثر از نگاههای روشنفکری و تزئینی است.
در این فیلم نصف شخصیتها، به گونهای دچار مشکل روانیاند؛ یا دچار توهماند، یا دیگر آزار و یا افسرده و خوددرگیر! گرچه فیلم به مقام پدر تقدیم شده است، اما بیشتر به برخی فیلمهای روانشناسانه (که اخیراً در تلویزیون خیلی باب شده) شباهت دارد و ادای فیلمهای موسوم به معناگرا را در میآورد. حالا وسط فیلم، صحنه گیتارنوازی و خوانندگی امیریل ارجمند به سبک فیلمفارسیهای این اواخر دیدنی است.
طبق معمول کارهای ورزی، نماهای متعدد از عمارتهای عهد قجری و دیالوگهای کارتپستالی به تقلید از علی حاتمی در این فیلم به وفور یافت میشود. فیلم در رسانهها با موضوع تناسخ معرفی شده است. احتمالاً خارج از موضوع فیلم هم ورزی فکر میکند که روح علی حاتمی در او حلول کرده است و باید رسالت او را در تجلیل و تقدیس اشرافزادگان و شاهزادگان عهد مشعشع قاجار ادامه دهد و سخنان گندهتر از دهان به زبان بازیگرانش جاری سازد. بازیگران گاهی به جای سخن گفتن، به شکلی نچسب مشغول خطابه خواندن میشوند، دقیقاً مشابه سریالهای همین کارگردان. برخی صحنههای شعاری هم که جای خود دارد.
فیلم زمان دارد و جایی بیان میشود که از جنگ ۲۰ سال گذشته است؛ اما به تاریخش وفادار نیست و بار دیگری سخن از ۱۵ سال به میان میآید. جدا از آنکه برخی اجزای صحنه و وقایع مربوط به کودکی رضا در اوایل دهه۶۰، اصولاً مال آن دوران نیست.
فیلم برای پیش بردن داستان و تأمین تعلیق مورد نیاز، به بیننده دروغ میگوید. اتفاقاتی که اصولاً واقع نشده و بعد معلوم میشود که تخیلات شخصیت اصلی است، بدون هیچ قرینهای مبنی بر وهم بودن، به عنوان جزئی از سیر داستان برای تماشاگر به تصویر کشیده میشود.
قصه عشق پدرم نه تنها ماندگار نیست بلکه در کارنامه ورزی نیز اتفاق تازهای به حساب نمیآید. فیلم ساختن ورزی مثل دستپخت آشپز بیاستعدادی میماند که واو به واو کتاب دستورالعمل آشپزی را مثل یک بخشنامه خشک اداری عمل نموده، اما باز هم غذایش جا نیفتاده و هر جزئش یک طرف است.
ضمناً تا الآن در کل اینترنت یک عکس با کیفیت از فیلم یا پوسترش پیدا نمیشود.
دیدگاه ها