در نگاه اول این بطری شیر تنها یک نوستالژی ساده است. شرکت صنایع شیر ایران (پگاه) هم با هدف کسب سود از قِبَل همین نوستالژی به عرضه دوباره شیر پاستوریزه در این بستهبندی اقدام کرده است.
اما چه چیز باعث میشود که یک شیشه معمولی شیر چنین جذابیت نوستالژیکی داشته باشد؟ صِرف انتساب به گذشته؟
دستکم برای من ماجرا فراتر از یک خاطرهبازی محض است.
این بطری شیر مرا دقیقاً میبرد به سی سال پیش؛ سال شصتوهفت. فرزند آخر خانواده به دنیا آمده بود و به رسم آن زمان تا یک سال و نیم روزی دو بطری شیر پاستوریزه سوبسیدی، سهمیه خانواده ما بود. گاهی وظیفه حضور در صف صبحگاهی و خرید این دو بطری شیر در قبال ارائه برگه مخصوص و علامت خوردن آن و پرداخت وجه مربوط (اگر خطا نکنم هر بطری پانزده ریال) با من بود.
آن روزگار صف و سهمیه و کوپن موضوعی کاملاً عادی و روزمره بود. از نفت و پودر شستوشو تا برنج و مرغ و قندوشکر و روغن تا حتی سیگار. آنچه آن روزگارِ صف و سهمیه و البته جنگ را برای خیلیها تبدیل به نوستالژی کرده، روحیه مردم و تعاملات اجتماعی و سبک زندگی آن دوران است. جنگ بود و سختیها و کمبودهایش. و صدالبته سودجویانی هم بودند که با احتکار و گرانفروشی و تقلب از شرایط سوءاستفاده میکردند. اما با این همه آنچه باعث میشد بدنه و اکثریت جامعه سختیها را تحمل و با حکومت همراهی کند، باور به این مهم بود که این شرایط برای اغلب مردم یکسان است و بهویژه مسئولان نیز شرایط چندان متفاوت و تبعیضآمیزی ندارند. حالا چقدر این باور قرین واقعیت بوده یا ناشی از بیاطلاعی یا خوشباوری جامعه، موضوعی است جداگانه.
خلاصه آنکه در آن روزگار هر روز خبری مبنی بر قاچاق دختر فلانوزیر و سوءاستفاده برادر فلانوکیل و ویژهخواری پدرداماد فلانمقام منتشر نمیشد.
شکاف طبقاتی به این عمق و پهنا نبود و آن مقدار هم که بود به خاطر شرایط روانی و عرف جامعه و قبیح بودن تفاخر و تظاهر به تجمل و اَشرافیت، زمینه بروز آنچنانی نداشت. این بود که مردم در عین سختی و مشکلات با یکدیگر مهربانتر بودند و اندک داشتههای خود را با دیگران و جبهههای دفاع مقدس شریک میشدند.
آنچه مشکل امروز جامعه ماست، بیش از فقر و بحرانهای اقتصادی، احساس تبعیض و بیعدالتی است و رقابتی که برای بیشتر داشتن به تقلید از مسئولان و صاحبان قدرت شکل گرفته است.
چه شد که چنین شد!؟ من بیش از همه حماقتها ـو شاید هم خیانتهایـ دولت نادان سازندگی را ریشه این وضعیت افسارگسیخته اجتماعی میدانم.
وقتی مرحومِ مغروقِ استخر فرح، با افتخار در خاطرات سالهای ابتدایی دهه هفتاد از اسکیسواری روی آب در روز تاسوعا مینویسد، از دیگر مسئولان و مقامات و بهتبع آنها مردم چه میشود توقع داشت؟ که گفتهاند: «النّاس علی دین ملوکهم».
خلاصه آنکه این بطری ساده نیملیتری شیر آنقدر برای من خاطرهانگیز بود که برایش بیشتر از قیمت یک کیلو شیر فله بپردازم و سپس برایش این همه قلمفرسایی کنم!
دیدگاه ها