پرش به محتوا

بایگانی

دسته بندی: سیاست

«یادم هست وقتی با ماشین می‌رفتیم اولاً ایشان جای جایش سریع می‌رفتند و حتی بعضی مواقع با سرعت ۱۲۰ کیلومتر در ساعت رانندگی می‌کردند که این سرعت برای پیکان زیاد است. آن هم در جاده‌های قدیم مثل جاده قوچان که به جاده مرگ معروف بود، از بس که در این جاده تصادف می‌شد. ولی شهید هاشمی‌نژاد با مهارت رانندگی می‌کردند، یعنی جایی که جا داشت با سرعت می‌رفتند و وقتی می‌دیدند که جاده کمی مشکل دارد یا احتمال وقوع حادثه‌ای وجود دارد سرعت را کم می‌کردند و الحمدلله این همه که با ایشان مسافرت رفتیم، تصادفی رخ نداد. شهید هاشمی‌نژاد به من می‌گفتند راننده خوب کسی نیست که تند نرود. راننده خوب آن است که خوب برود یعنی بداند در هر موقعیت چه کار کند».

آنچه خواندید بخشی از خاطرات سیدمرتضی سادات‌فاطمی از همراهان شهید سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد در گفتگو با ماهنامه شاهد یاران است و به‌نظر نگارنده تا حدود زیادی گویای سبک مبارزاتی اوست. شخصیتی کم‌نظیر که همراه با آیت‌الله خامنه‌ای و حجت‌الاسلام‌والمسلمین طبسی مؤثرترین چهره‌های انقلاب در مشهد بوده‌اند. سه چهره‌ای که برخی، از آنان به عنوان «مثلث طلایی انقلاب مشهد» تعبیر می‌کنند.

واقعیت آن است که هاشمی‌نژاد با توجه به تیزهوشی و استعداد و تلاشش، اگر مانند بسیاری از طلاب و روحانیون گوشه حجره می‌ماند و خود را درگیر تبلیغ و مسائل اجتماعی و مبارزات سیاسی نمی‌کرد، یا کمی کمتر درگیر می‌شد، شاید الآن زنده و یکی از مراجع صاحب دفتر و رساله بود و احتمالاً اکنون از او با عنوان «حضرت آیت‌الله‌العظمی هاشمی‌نژاد بهشهری» یاد می‌کردیم.

این شخصیت مهم و برجسته، پس از انقلاب زیر بار پذیرش مسئولیت‌های رسمی نرفت و ضمن حضور فعال در میان مردم، بر کار تشکیلاتی و فرهنگی و همین‌طور مبارزه با جریان نفاق تمرکز کرد و نهایتاً روز هفتم مهرماه ۱۳۶۰ قربانی همین مبارزه شد. دریغا که با وجود خدمات و تأثیرگذاری بسیار زیاد او و شأن والایش، آنچنان که باید ابعاد وجودی و مبارزاتی‌اش شناخته‌شده نیست. تأسف بالاتر آنکه در سالیان اخیر، در تقویم رسمی کشور یادبود شهادت این شاگرد امام خمینی که ایشان از او با عنوان «جوانمرد فاضل» یاد کرده‌اند، از مناسبت‌های تقویم -که توسط شورای فرهنگ عمومی تعیین می‌شود- حذف شده است!

نگارنده بخش زیادی از سال ۱۳۹۸ را به مطالعه و تألیف کتابی با عنوان «پرونده ۳۵۳۵» درباره زندگی سیاسی این شخصیت ارجمند مشغول بوده است که امیدوارم به لطف خداوند زمینه انتشار هرچه سریع‌تر آن فراهم شود.

خاطرات غمبار آبان ۹۸، هنوز در اذهان باقی است. دولت بدون اعلام قبلی و علی‌رغم تکذیب وزیر نفت، ناگهان بنزین را گران کرد. نتیجه حوادثی بود که کام کشور را تلخ کرد و روزهایی سیاه برای ایران رقم زد.

حالا بیش از ۶ ماه است که کشور درگیر ویروس مرموز کروناست. از ابتدای شیوع این ویروس، مدارس تعطیل شده بود. به‌نظر می‌رسد فرصت کافی برای تصمیم‌گیری وجود داشته است. تا چند روز پیش صحبت از بازگشایی مدارس در مناطق سفید و زرد با تدابیر ویژه و آغاز غیرحضوری مدارس در مناطق قرمز بود. اما به یکباره چند روز به آغاز زمان بازگشایی مدارس اعلام شد که در همه مناطق باید مدارس به صورت حضوری بازگشایی شود.

حتی اگر بپذیریم که پروتکل‌های اعلامی (که نسبت به پروتکل‌های پیش‌بینی‌شده برای مثلاً عزاداری‌ها بسیار سهل‌تر است) مؤثر و پیشگیرانه خواهد بود، نحوه اعلام تصمیمات و مدیریت و اقناع افکار عمومی برای این تصمیمات افتضاح و کاملاً غیرقابل توجیه است و طبیعی است که مردم اعتماد نکنند.

برای هیئات و عزاداری، حتما باید فضای باز می‌بود و فاصله دو متری.

حالا دولت اصرار دارد که مدارس به‌صورت حضوری بازگشایی شود؛ در فضای مسقف، فواصل کمتر، مدت طولانی‌تر، آن هم در کلاس‌هایی که اغلب تهویه مناسب ندارند و بچه‌هایی که عموماً در رعایت مسائل بهداشتی سهل‌انگاری می‌کنند.

پروتکل‌ها تغییر کردند؟ بچه‌ها نمی‌گیرند؟ قضیه چیست؟

آیا موارد متعدد بازی با روان مردم و اعتمادزدایی از سرمایه اجتماعی ناشی از بی‌عرضگی و سهل‌انگاری و بی‌کفایتی دولت و به‌ویژه شخص رئیس‌جمهور است یا تعمّدی و ناشی از خیانت است؟

راستی، روحانی نه برای جلسه رأی اعتماد وزیر پیشنهادیش به کاخ مجلس با آن سقف رفیع رفت و نه برای زدن زنگ آغاز مدارس. دانش‌آموزان حضوری مدارس را شروع کردند و او غیرحضوری زنگ را زد!

اوایل دهه هشتاد، در دوره دانشجویی کارم به کمیته انضباطی دانشگاه کشید. ماجرا این بود که برخی مسئولان دانشگاه تصمیم گرفته بودند مرا که علی‌رغم تصور قبلی، از دید آنها تبدیل به عنصری چموش شده بودم، تنبیه و مهار کنند. عمده کار هم بر دوش کارمندی بود که انصافاً قربهً‌الی‌اللّه حاضر بود برای اهداف متعالیَش دروغ هم بگوید. مرا تحت فشار گذاشتند و در ایام امتحانات برایم پرونده انضباطی تشکیل دادند؛ جالب اینکه کسی هم صریحاً حاضر نبود مسئولیت این فشارها را بپذیرد.

من جوانکی بودم در یک دانشگاه نه‌چندان بزرگ و با آدم‌هایی طرف بودم اغلب خیرخواه اما نادان و نوک‌دماغ‌بین.

اما تعجب می‌کنم از کسانی که سال‌هاست در مصادر امور هستند و هنوز نفهمیده‌اند که این‌گونه برخوردها با افراد، نه تنها آنها را مهار و خاموش نمی‌کند بلکه نتیجه عکس می‌دهد.

از دو حال خارج نیست؛ کسانی که به‌دنبال فشار بر حجت‌الاسلام زائری هستند یا از دسته خرس‌خاله‌های نادانی هستند که نمی‌فهمند نتیجه کارشان دفع حداکثری و تنگ شدن بیش‌ازپیش دایره دلبستگان به نظام اسلامی است و یا اینکه دشمنان نفوذی و تیزهوشی هستند که اتفاقاً با همین هدف چنین اقدامات محیرالعقولی را طراحی می‌کنند.

اگر قرار بود محمدرضا زائری دل از انقلاب ببُرَد، آن زمان که به زندان افکنده شد دل می‌برید.

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافریست رنجیدن

(حافظ)

زائری فرزند این نظام و انقلاب است و همواره از سر دلسوزی دیدگاه‌ها و نقدهایش را آرام و فارغ از جبهه‌بندی‌های سخیف و منفعت‌محور گفته است. می‌شود با زائری موافق نبود، اما نمی‌توان حسن نیّتش را نادیده گرفت. زائری خانه در دامنه آتشفشان بنا کرده است.

به لطف الهی احمقان (و به‌نظرم به احتمال اقوی بدخواهان) در طرد زائری از دایره علاقه‌مندان به انقلاب و نظام ناکام خواهند ماند، اما نمی‌توان اثر سوء این‌گونه اقدامات نابخردانه و شاید رذیلانه را بر بدنه اجتماعی علاقه‌مند به امثال ایشان نادیده انگاشت. اولین نتیجه چنین کارهایی، دلسرد شدن جمعی، از انقلاب خواهد بود. همان چیزی که دشمنان کشور برایش برنامه‌ریزی می‌کنند، دشمن‌تراشی و ضدانقلاب‌سازی؛ باعث تحیّر و تأسف است که عواملی مدعی انقلابی‌گری عمله بی‌جیره و مواجب دشمن شوند.

حسن روحانی، در مراسم روز صنعت دفاعی سخن از انتخاب فرماندهان عالی نظامی با رأی مستقیم یا غیرمستقیم مردم به‌میان آورده است. به گمانم آقای رئیس‌جمهور خود می‌داند که انتخاب فرماندهان نظامی با رأی مستقیم نه در هیچ جای دنیا مرسوم است و نه شدنی است. پس به نظر می‌رسد مقصود جنابشان همان انتخاب غیرمستقیم است. در واقع ایشان به‌طور غیرمستقیم درخواست تفویض فرماندهی کل قوا به خود را مطرح کرده است.

یکی نیست بگوید: «مگر خودت و دولتت چه گلی به سر کشور زده‌اید که حالا توقع داری اختیار نیروی نظامی را هم به تو بسپارند؟»

مگر دیوانه‌ایم که نیروهای نظامی را که مسیر خود را با صلابت طی می‌کنند به دست تو بسپاریم تا همان بلایی را بر سرشان بیاوری که بر سر اقتصاد و عزت کشور آوردی؟ خودکشی!؟

در این پنج سال ریاست‌جمهوری روحانی از تشبیه وی به بنی‌صدر پرهیز کرده‌ام. اما ناتوانی و بی‌عرضگی روحانی و دولتش و در عین حال جاه‌طلبی‌ها و هوس‌های کودکانه او، مرا یاد نخستین رئیس‌جمهور ایران می‌اندازد. گرچه همچنان امیدوارم بدان سرنوشت و مشابه آن دچار نشود.

واقعاً در شرایط حاضر کشور چنین حاشیه‌سازی‌های احمقانه‌ای چه دلیلی دارد؟ چرا روحانی به جای پاسخگویی درباره عملکرد دولتش و یا مشکلات جاری، موضوعاتی را مطرح می‌کند که اساساً اولویت و مسئله کشور نیست؟ گویا راز بقای این جماعت حاشیه‌سازی است و جز در حاشیه و بحران‌های ساختگی امکان ادامه حیات ندارند.

قیمت ارز دچار تلاطم شدید می‌شود و در عرض چند روز از دوبرابر و سه‌برابر می‌گذرد. قیمت طلا و سکه رکورد می‌زند. به‌تبع اینها بازار اجناس مختلف نیز دچار نوسانات شدید می‌شود. با همه اینها تا مدت‌ها صدایی از آقای حسن روحانی، رئیس‌جمهور محترم، در نمی‌آید.

ده‌ها کودک بی‌گناه یمنی، طی جنایتی هولناک، پاره پاره می‌شوند. با فاصله کمی در جنایت کثیف دیگری این‌بار ده‌ها نوجوان افغانستانی پر پر می‌شوند. این بار کلا صدایی از این بنده خدا صادر نمی‌شود.

حقیقتش با خودم می‌گفتم شاید این طفلی به دلیل اضطرابات وارده، دچار مشکل تکلم شده و همین چند کلمه که گهگاه به‌زور و باتأخیر می‌شنویم را هم به ضرب شکستن تخم کفتر در دهانش می‌گوید.

تا اینکه دیدم نه؛ از حادثه ریزش پل در ایتالیا اندکی نگذشته که پیام تسلیت جنابشان صادر می‌شود.

فهمیدم ماجرا، مشکل تکلم نیست. مشکل از بسامد صدای شرقی و اسلامی ما ایرانی‌ها و هم‌کیشانمان است که ظاهراً در محدوده شنوایی حضرتشان تعریف نمی‌شود. گویا که ما با رئیس دولت یا یک مقام اروپایی مواجهیم. شاید هم بنابر ایده رفقایشان مدیر از خارج وارد کردیم!

اگر پس‌فردا صدای طلبه‌ای مثلاً از قم بلند شود که: «آی ملت! این بابای فرنگی، لباس مرا مثل شخصیت فیلم مارمولک کش رفته است» من یکی که تعجب نمی‌کنم.

Iran's President Hassan Rouhani listens to a question during a news conference on the sidelines of the 69th United Nations General Assembly at United Nations Headquarters in New York September 26, 2014.  REUTERS/Adrees Latif

این عکس در اینستاگرامدر نگاه اول این بطری شیر تنها یک نوستالژی ساده است. شرکت  صنایع شیر ایران (پگاه) هم با هدف کسب سود از قِبَل همین نوستالژی به عرضه دوباره شیر پاستوریزه در این بسته‌بندی اقدام کرده است.

اما چه چیز باعث می‌شود که یک شیشه معمولی شیر چنین جذابیت نوستالژیکی داشته باشد؟ صِرف انتساب به گذشته؟

دست‌کم برای من ماجرا فراتر از یک خاطره‌بازی محض است.

این بطری شیر مرا دقیقاً می‌برد به سی سال پیش؛ سال شصت‌وهفت. فرزند آخر خانواده به دنیا آمده بود و به رسم آن زمان تا یک سال و نیم روزی دو بطری شیر پاستوریزه سوبسیدی، سهمیه خانواده ما بود. گاهی وظیفه حضور در صف صبحگاهی و خرید این دو بطری شیر در قبال ارائه برگه مخصوص و علامت خوردن آن و پرداخت وجه مربوط (اگر خطا نکنم هر بطری پانزده ریال) با من بود.

آن روزگار صف و سهمیه و کوپن موضوعی کاملاً عادی و روزمره بود. از نفت و پودر شست‌وشو تا برنج و مرغ و قندوشکر و روغن تا حتی سیگار. آنچه آن روزگارِ صف و سهمیه و البته جنگ را برای خیلی‌ها تبدیل به نوستالژی کرده، روحیه مردم و تعاملات اجتماعی و سبک زندگی آن دوران است. جنگ بود و سختی‌ها و کمبودهایش. و صدالبته سودجویانی هم بودند که با احتکار و گران‌فروشی و تقلب از شرایط سوءاستفاده می‌کردند. اما با این همه آنچه باعث می‌شد بدنه و اکثریت جامعه سختی‌ها را تحمل و با حکومت همراهی کند، باور به این مهم بود که این شرایط برای اغلب مردم یکسان است و به‌ویژه مسئولان نیز شرایط چندان متفاوت و تبعیض‌آمیزی ندارند. حالا چقدر این باور قرین واقعیت بوده یا ناشی از بی‌اطلاعی یا خوش‌باوری جامعه، موضوعی است جداگانه.

خلاصه آنکه در آن روزگار هر روز خبری مبنی بر قاچاق دختر فلان‌وزیر و سوءاستفاده برادر فلان‌وکیل و ویژه‌خواری پدرداماد فلان‌مقام منتشر نمی‌شد.

شکاف طبقاتی به این عمق و پهنا نبود و آن مقدار هم که بود به خاطر شرایط روانی و عرف جامعه و قبیح بودن تفاخر و تظاهر به تجمل و اَشرافیت، زمینه بروز آنچنانی نداشت. این بود که مردم در عین سختی و مشکلات با یکدیگر مهربان‌تر بودند و اندک داشته‌های خود را با دیگران و جبهه‌های  دفاع مقدس شریک می‌شدند.

آنچه مشکل امروز جامعه ماست، بیش از فقر و بحران‌های اقتصادی، احساس  تبعیض و بی‌عدالتی است و رقابتی که برای بیشتر داشتن به تقلید از مسئولان و صاحبان قدرت شکل گرفته است.

چه شد که چنین شد!؟ من بیش از همه حماقت‌ها ـ‌و شاید هم خیانت‌های‌ـ دولت نادان سازندگی را ریشه این وضعیت افسارگسیخته اجتماعی می‌دانم.

وقتی مرحومِ مغروقِ استخر فرح، با افتخار در خاطرات سالهای ابتدایی دهه هفتاد از اسکی‌سواری روی آب در روز تاسوعا می‌نویسد، از دیگر مسئولان و مقامات و به‌تبع آنها مردم چه می‌شود توقع داشت؟ که گفته‌اند: «النّاس علی دین ملوکهم».

خلاصه آنکه این بطری ساده نیم‌لیتری شیر آن‌قدر برای من خاطره‌انگیز بود که برایش بیشتر از قیمت یک کیلو شیر فله بپردازم و سپس برایش این همه قلم‌فرسایی کنم!

الف ـ ابتکار عمل جسورانه و قابل تقدیر تنها وزیر جوان دولت سالمندان، محمدجواد آذری جهرمی، در اعلام فهرست دریافت‌کنندگان ارز دولتی برای واردات موبایل، باعث شد اعلام فهرست کامل ارزبگیران از سوی دستگاه‌های دولتی به مطالبه عمومی تبدیل شود.

ب ـ رئیس‌جمهور در همایش قوه قضائیه از دستور خود مبنی بر انتشار فهرست دریافت‌کنندگان ارز دولتی در زمان نوسانات اخیر، خبر داد.

ج ـ وزیر صنعت و تجارت با توجیهات محافظه‌کارانه (و شاید منفعت‌اندیشانۀ) همیشگی، تلویحا با اجرای دستور رئیس‌جمهور مخالفت کرد و آن را جنگ با بخش خصوصی دانست. البته به تدریج مقاومت‌ها در برابر این اقدام با فشارهای رسانه‌ای و عمومی و اصرار مسئولان بر انجام این دستور کاهش یافت.

د ـ چند روز پیش‌تر در پی انتشار نامه جنبش عدالتخواه به دادستان تهران درباره ویلای سردار فیروزآبادی و فشارهای روانی و رسانه‌ای متعاقب آن، نامبرده ناچار شد بالاخره این ملک را تخلیه کرده، به نهاد مالک تحویل دهد.

هـ ـ رهبر انقلاب در دیدار امسال با مسئولان دستگاه قضا، بار دیگر و این‌بار صریح‌تر و جزئی‌تر معرفی قضات صادق و برجسته و در مقابل معرفی و تشهیر قضات و کارکنان متخلف در دستگاه قضایی را مطالبه کردند.

و ـ گاهی پیش آمده که تخلفاتی (مانند فیش‌های نجومی و پرونده املاک شهرداری و یا تخلف فلان‌قاضی در چهارمحال و بختیاری) افشا شده و یا درباره ابهاماتی (از قبیل عملکرد امام جمعه سابق شیراز) سؤال و انتقاد شده است، اما پیش از آنکه با متخلفان برخورد قاطعی صورت بگیرد، افشاکنندگان و منتقدان نقره‌داغ شده‌اند.

ز ـ آنچه بسیار حائز اهمیت است، تبدیل شدن شفافیت و اطلاع‌رسانی از الگوی اقدامات هیجانی، موردی و سلیقه‌ای به فرایندی دائمی، منظم و قابل ارزیابی است. باید بتوانیم بر مصلحت‌اندیشی‌های بیجا و کوته‌بینانه چیره شویم و افشاکنندگان تخلفات نه تنها تحت تعقیب قضایی قرار نگیرند بلکه تشویق شوند. باید به تدریج سازوکارهایی برای شفاف‌سازی در عرصه‌های مختلف اقتصادی و تصمیم‌گیری کشور پیش‌بینی و مستقر کرد تا ضمن جلوگیری از بخش عمده‌ای از مفاسد و رانت‌ها و اخلال‌های اقتصادی، اعتماد مردمی به حاکمیت به شکل قابل توجهی تقویت و از رواج بسیاری شایعات و ابهامات بی‌دلیل جلوگیری شود. شفافیت هیجانی و مقطعی ممکن است چند باری و در کوتاه‌مدت جواب بدهد، اما در بلندمدت نه تنها خاصیتی ندارد و بی‌اعتمادی بیشتر را موجب می‌شود، بلکه محتمل است به ابزاری برای گروکشی و تصفیه‌حساب‌های سیاسی و گسترش و تعمیق فساد نیز تبدیل شود.