پرش به محتوا

بایگانی

دسته بندی: مطالب دیگران

مشروح دیدارمسئولان، داوران و برگزیدگان جشنواره مردمی فیلم عمار با مقام معظم رهبری

آنچه در زیر می‌آید گزارش مفصّل محمدمهدی خالقی است در وبلاگ زمبور از دیدار دست‌اندرکاران جشنواره عمّار که متأسفانه تا کنون منتشر نشده است. گزارش طولانی است اما قابل توجه و خواندنی.

بالاخره خستگی سال ها مشغولیت به کارهای فرهنگی از تنمان بیرون رفت. توفیق دیداری دلنشین و شنیدن بی واسطه سخنانی بسیار مهم و درانتها بوسیدن دستان نایب امام زمان (عج) و بقول آقای جلیلی “پرچمدار تاریخ شیعه دربرابر دنیای استکبار” ازآن لذت هاییست که با هیچ لذت دنیایی ازجمله جوایز جشنواره هایی که هیچگاه آثار ما را به خود راه ندادند، قابل قیاس نیست. دراین دیدار سعی کردم بجای فقط نگاه کردن به صورت نورانی آقا، تا جایی که می توانم بنویسم. متن ذیل حاصل این نوشته های سریع است. به دلیل ضبط نشدن و تفاوت ریتم سخنان دوستان، ممکن است برخی واژه ها عیناً با گفتار تطابق نداشته باشد. هرجا که احساس کرده ام احتمال خطا در آوردن جمله یا کلمه ای می رود، به قرار دادن سه نقطه یا نقل محتوای کلی آن اکتفا کرده ام. ازطولانی بودن مطلب هم عذرخواهی می کنم.

دیدار دست‌اندرکاران جشنواره عمار با رهبر انقلاب

ادامه مطالعه …

کلّ نفس ٍ ذائقه الموت ثمّ إلینا تُرجَعون

هر نفسى چشنده مرگ است آنگاه به سوى ما بازگردانیده خواهید شد

عنکبوت/ ۵۷

بنای تمدن تکنولوژیک مدرن بر غفلت است. غفلت از هر آنچه بشر را از کام‌گیری از زندگی دنیایی بازدارد و یا این تلذّذ را در کام او تلخ سازد. و چه چیز تلخ‌تر از مرگ برای بشر غربی که باور خود را به زندگی بعد از این دنیا به فلسفه‌های مادی انسان‌محور پس از رنسانس فروخته است؟ اگر آخرتی در کار نباشد، آیا چیزی هولناک‌تر از مرگ وجود خواهد داشت؟ پایانی تلخ بر خوشی‌ها و نیستی محض!

بر همین اساس است که تمدن غربی تمام تلاش خود را مصروف دو چیز می‌کند؛ اول اینکه آن بهشتی را که انسان فطرتاً در جستجوی آن است در همین جهان محقق سازد و دوم اینکه تا حد امکان یاد و خاطره مرگ را از اذهان و افکار دور بدارد، مبادا خوشی این بهشت خیالی دست‌ساز مخدوش شود.

در نقطه مقابل بیش از یک ششم آیات قرآن، کتاب وحی الهی، اختصاص به مرگ و زندگی پس از آن دارد. هر چه بشر غربی سعی بر فراموشی مرگ دارد، اولیاء الهی سعی در تذکر و یادآوری مرگ دارند، غفلت از آن را هلاکت‌بار می‌دانند و بر مهیا بودن برای آن تأکید دارند. کدام عقل سلیم است که حقانیت و قطعیت مرگ را نپذیرد؟

قبر

در باب مرگ و یادآوری آن و آمادگی برای این سفر پرخطر در منابع و آموزه‌های دینی ما سخن فراوان است. یکی از توصیه‌های مهم و مکرّر درباره مرگ و توشه‌برداری برای آن، نگارش وصیت است. درخصوص وصیت‌نامه دو چیز حائز اهمیت است؛ اول نفس نوشتن آن و دوم خصوصیات و شرایطش.

آنچه در ادامه می‌آید فهرستی از ویژگی‌ها و شرایط یک وصیت مطلوب و نیکو مبتنی بر آموزه‌های دینی است که جناب حجت‌الاسلام وحیدی از وعّاظ مشهد در ایام شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام در منبر خود شرح داده‌اند.

۱ـ لازم است انسان یک دوره اعتقاداتش را در ابتدای وصیت‌نامه بیان نماید. در این‌رابطه در مفاتیح‌الجنان در بخش مربوط به وصیت متنی از رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله آمده است که آن را به حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام آموخته‌اند و سفارش تعلیم آن را به اهل بیت و شیعیان نیز فرموده‌اند. «اللّهم فاطر السماوات و الارض…»

۲ـ از وصیت خلاف شرع پرهیز شود؛ چه در باب اعمال و چه در باب اموال. مسلمان نمی‌تواند به عملی حرام وصیت کند و یا در مورد اموالش فراتر از آنچه شرع به او اجازه داده است، وصیت نماید. به طور مثال محروم نمودن یک یا چند نفر از ورثه از ارث و یا وصیت نمودن درباره بیش از یک‌سوم* مال، از مواردی است که از دید شرع نافذ نیست.

۳ـ توصیه شده است که فرد به کمتر از ثلث مال وصیت نماید. به طور مثال یک‌چهارم و یا یک‌پنجم را بر طبق میل وصیت نماید و بقیه را برای تقسیم بر اساس سهم‌الارث باقی بگذارد. این‌گونه وصیت نشان‌دهنده بزرگواری متوفّی است.

۴ـ به مقدار دقیق یک‌سوم و یا یک‌چهارم و یا امثال آن وصیت نکند، بلکه حدودی را مشخص نماید تا وصی دچار مشکل نشود. چراکه اگر وصیتِ دقیق بر مقدار مشخصی شود، حتی یک ریال جابجا شدن چه به سود ورثه و چه به نفع فرد درگذشته، باعث ایجاد دین برای وصی می‌شود.

۵ـ توصیه شده است فرد مقداری از آنچه را به میل خود وصیت می‌نماید، به امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه اختصاص دهد؛ به طور مثال وصیت کند تا مبلغی برای سلامتی ایشان صدقه داده شود.

۶ـ شایسته است برای برخی از بستگان که طبق احکام ارث نمی‌برند، سهمی را مشخص نماید، حتی اگر آن شخص قطع رابطه نموده باشد.

۷ـ بهتر است فرد بخشی از وصیتش را به فقرا و مستمندان اختصاص دهد.

۸ـ اگر قرار است به شخصی چیزی داده شود، در وصیت محرمانه خطاب به وصی نوشته شود، نه در وصیت عمومی، تا آبروی آن فرد حفظ شود.

۹ـ بهتر است وصیت به باقیات‌الصالحات باشد؛ به طور مثال وقف و امثال آن، به نحوی که اصل مال باقی بماند و عواید معنوی‌اش به صورت مستمر به متوفّی برسد.

۱۰ـ لازم است در وصیت تنها به مسائل مالی پرداخته نشود و فرد توصیه‌های معنوی که لازم می‌بیند را خطاب به نزدیکانش بیان نماید.

۱۱ـ  لازم است در وصیت شاهد گرفته شود و یا آنکه به صورت محضری ثبت شود.

۱۲ـ نباید وصیت به گونه‌ای باشد که اسباب اذیت و آزار دیگران را فراهم نماید.

* طبق احکام اسلامی هر فرد می‌تواند حداکثر درباره ثلث یا یک‌سوم مالش، در چارچوب شرع آن‌گونه که مایل است وصیت نماید. این وصیت می‌تواند درخصوص وقف، صدقه و هزینه مال در امور عام‌المنفعه و خیریه باشد و یا آنکه فرد آن مال را به شخص یا اشخاصی از ورثه یا غیر آنها اختصاص دهد. در صورت رعایت جوانب شرعی ورّاث نمی‌توانند در این بخش از مال متوفّی دخل و تصرفی نمایند. موارد ۳ تا ۹ ذیل این بخش از وصیت قرار می‌گیرد.

بیستم فروردین نوزدهمین سالروز شهادت مردی است که از فرط نام‌گریزی هنوز هم در حد شأن و جایگاهش شناخته نشده است. بارها و بارها حسرت خورده‌ام که چرا تفکرات “سیدمرتضی آوینی” به عنوان یک نظریه‌پرداز عملیاتی فرهنگ مورد توجه قرار نمی‌گیرد و دست‌کم بخشی از آنها محقق نمی‌شود. بگذریم….

کتابی دارد “سیدمرتضی” به نام “رستاخیز جان” مشتمل بر تعدادی از مقالات و یادداشت‌های او که پیش از این در وبلاگ طاووس مختصری درباره‌اش نوشته‌ام. یکی از یادداشت‌های بسیار کوتاه و به ظاهر ساده اما جداً عمیق و پرنکته، یادداشتی است با عنوان “تکرار مکررات”. این یادداشت مربوط به حدود ۲۰ سال پیش است؛ اما همچنان برای امروز ما مفید و راهگشاست. خواننده امروزی شاید به یاد نیاورد که ماجرای ممنوعیت ویدئو چیست؛ شاید همه خوانندگان “شازده کوچولو” را نخوانده باشند و یا ندانند ماجرای نهج‌البلاغۀ فیلم فرماندار از چه قرار است؛ اما این یادداشت سه و نیم صفحه‌ای به قدری عمیق و دقیق است که هر دغدغه‌مند حوزه فرهنگ کاملاً مصادیق و نمونه‌های امروزی آن را خواهد یافت. متأسفانه هنوز بعد از ۲۰ سال هیچ تغییری در نگرش منع‌محور و سلبی مدیران فرهنگی ما رخ ننموده است. بسیاری پیش‌بینی‌های آن روز او اکنون محقق شده است، از جمله ماجرای ماهواره. پلیس ما خوشحال است که با عملیات راپل دیش‌ها را جمع می‌کند، در حالی که جای یکی، دو تا سبز می‌شود. پرنویسی نکنم بهتر است. نوشته این مرد کم‌نظیر و متفکر عرصه فرهنگ و هنر و تمدن را بخوانید.

***

گفتم: «خدا را شکر که تکلیف ویدئو را هم روشن کردیم.» نگاهی از سر تعجب آمیخته با تمسخر کرد و پرسید: «شما روشن کردید؟!»

پرسیدم: «مگر جز این است؟»

جواب داد: «ببین دوست من! اگر هم این طور باشد که تو می‌گویی، هر چند من تردید دارم، اما باز هم باید گفت که ویدئو تکلیف خودش را روشن کرده است.»

از نگاهم دریافت که باید روشن‌تر حرف بزند. گفت: «این ویدئوست که تکلیف ما را روشن کرده است، نه ما تکلیف آن را. مگر ما می‌توانستیم تصمیم دیگری جز این اتخاذ کنیم؟»

پرسیدم: «مگر نمی‌توانستیم؟ »

جواب داد: «نه! خود غربی‌ها که ویدئو را اختراع کرده‌اند آن را «رسانه یاغی» خوانده اند، چه برسد به ما که در برابر این «رسانه یاغی و طاغی» کاملاً دست و پایمان را گم کرده‌ایم. ببین! اگر ما می‌توانستیم دیواری اختراع کنیم که جلوی ورود ویدئو را به کشور بگیرد و آنگاه چنین حکمی صادر می‌کردیم که الآن کرده‌ایم، درست بود که بگوییم تکلیف ویدئو را ما روشن کرده‌ایم. اما چنین نیست؛ ویدئو رسانه‌ای است که از هر مرزی عبور می‌کند و به هر جا که تمدن امروز رفته است وارد می‌شود و هیچ راهی هم برای ممانعت وجود ندارد. شاهد مثالش هم کشور خودمان. از تو می‌پرسم: اگر چنین می‌شد که بتوان برنامه‌های ماهواره‌ها را با همین آنتن‌های معمولی تلویزیون گرفت، ما چه می‌گفتیم؟ آیا درست بود که بگوییم: خوب! تکلیف ماهواره‌ها را روشن کردیم؟… نه!»

و بعد نـاگهان مثل آنکه چیـزی به ذهنش خطور کـرده بـاشد گفت: ««شازده کـوچولو» را خوانده‌ای؟»

گفتم: «آره.»

گفت: «حکایت ما، حکایت آن پادشاه است که شازده کوچولو در ستاره اول دید. پادشاه فرمان‌های عاقلانه‌ای می‌داد چرا که علاقمند بود که فرمان هایش اجرا شود. مثلاً وقتی شازده کوچولو می‌پرسید: اجازه هست بنشینم؟ پادشاه می‌گفت: به تو فرمان می‌دهم که بنشینی. و یا وقتی شازده کوچولو از شدّت خستگی خمیازه می‌کشید، به او فرمان می‌داد که حتماً خمیازه بکشد و رودربایسی نکند! و چون شازده کوچولو می‌گفت: دیگر خمیازه‌ام نمی‌آید، پادشاه فرمان می‌داد که: خُب! حالا که این‌طور است به تو فرمان می‌دهم گاهی خمیازه بکشی و گاهی هم نکشی…»

گفتم: «عجب کتاب خوبی است این «شازده کوچولو». «زمین انسان‌ها» را هم خوانده‌ای؟»

خندید و گفت: می‌خواهی از تبعات قبول واقعیت فرار کنی؟ چه من «زمین انسان‌ها» را خوانده باشم و چه نخوانده باشم، ماهواره دارد می‌آید… می‌خواهم بگویم تکلیف ویدئو را آن وقت می‌بایست روشن می‌کردیم که ویدئو شهرهای کشور ما را تسخیر نکرده بود. حالا که حتی در یک شهر مذهبی مثل کاشان در هر کوچه حدّاقل پنج دستگاه ویدئو وجود دارد و قیمت آن هم، هم‌طراز با سایر وسایل برقی مجاز است و کرایه نوار حتی از ماست پاستوریزه(!) هم ارزان‌تر است، درست آن است که بگوییم ویدئو تکلیف ما را روشن کرده است و چند وقت دیگر ماهواره تکلیف ما را روشن خواهد کرد!»

گفتم: «مثل اینکه خیلی از این وضعی که پیش آمده خوشحالی؟ پس آن همه شعارهایی که درباره غرب و غرب‌زدگی می‌دادی کجا رفت؟»

ویدئو اینترنتجواب داد: «نه جانم! تو موضوع را اشتباه فهمیده‌ای. بیان واقعیات چه ربطی به این حرف‌ها دارد؟ ما باید بدانیم که در چه دنیایی زندگی می‌کنیم و با توجه به این واقعیت‌ها، راه‌هایی برای حفظ فرهنگ خودمان و مبارزه با غرب پیدا کنیم. با فرار کردن و انزوا گرفتن و دیوار به دور خود کشیدن که مسئله ما حل نمی‌شود. ما عادت کرده‌ایم که برای دور ماندن از خطرات، اصل را بر پرهیز بگذاریم. این واکنش تا آنجا کارساز است که بتوان از منطقه خطر فاصله گرفت. وقتی طوری در محاصره خطر واقع شدیم که دیگر امکان فرار کردن وجود نداشته باشد، باید جنگید و محاصره را شکست. از همان آغاز، جامعه دیندار در برابر غرب و مظاهر آن همواره چاره را در آن می‌یافته که پیله‌ای امن برای خود دست و پا کند و به درون آن بخزد. اوایل کار حتی با تأسیس مدرسه هم مخالفت می‌ورزد… و اگر از این نظرگاه بنگریم، چه بسا که حق را نیز به او بدهیم؛ مدارس جدید برای حفظ و توسعه وضع موجود ایجاد شده‌اند و دین مأمور به تحول است. اما تقدیر این بوده است که تمدن جدید همه دنیا را تسخیر کند و جامعه دینی ناگزیر به میدان یک مواجهه بسیار جدی کشیده شود. همین عکس‌العملی که اکنون در برابر ویدئو وجود دارد پیش از این در برابر رادیو و بعد تلویزیون نیز وجود داشته است. این مواجهه توفیقی اجباری است که به انکشاف حقیقت دین مدد خواهد رسانید و نه فقط مددرسانی، که اصلاً در عالمی که حقایق به اضدادشان شناخته می‌شوند، این تنها راه ظهور و انکشاف حقیقت دین است. حقیقت دین در جهاد رخ خواهد نمود نه در رهبانیت؛ و پناه گرفتن در پس دیوارها و صندوقخانه‌ها در مواجهه با دنیای جدید نوعی رهبانیت است… در این مواجهه ما خواهیم آموخت که…»

تاب نیاوردم تا حرف‌هایش تمام شود و گفتم: «اگر در این مواجهه همه چیز از دست برود چه؟»

نگاهی کرد که معلوم بود حوصله‌اش از دست حرف‌های من سر رفته است. با طمأنینه گفت: «مگر تاریخ نخوانده‌ای؟»

جواب دادم: «منظورات را نمی‌فهمم.»

گفت: «مگر ما تنها میراث‌داران این دین هستیم؟ و یا مگر دین اسلام لای پنبه و زرورق حفظ شده است؟ و تازه مگر این ماهواره‌ها را شیطان در مدار زمین نگه داشته است؟ دوست من! ضعف ماست که دشمن را قدرتمند جلوه می‌دهد. ما تا آنجا بنیان کارمان را بر گریختن و پناه گرفتن گذاشته‌ایم که از یک نوار ویدئو هم دشمنی غول پیکر برای خودمان تراشیده‌ایم. مگر این نوار بی‌زبان فقط در برابر فیلم‌های مبتذل حساسیت دارد و مثل آن دستگاه فتوکپی که در فیلم «فرماندار» بود از صفحات نهج‌البلاغه کپی نمی‌گیرد؟! اگر قرار بود که دین و دینداری مغلوب ویدئو شود که تا به حال در برابر مظاهر دنیای جدید اثری از آثار آن بر جای نمانده بود… و تازه، این رسانه تنها برای ما نیست که یاغی است؛ امپراتوری خبری غربی‌ها را نیز به خطر انداخته است.» و بعد حرفش را قطع کرد و پرسید: «راستی مگر خبر جدیدی در این باره شنیده‌ای؟»

جواب دادم: «نه! همان که تو هم شنیده‌ای: قرار است به شازده کوچولو امر کنیم که هر وقت خواست خمیازه بکشد و هر وقت هم که نخواست خمیازه نکشد.»

خندید و گفت: «نه بابا! مثل اینکه تو آن‌قدرها هم که من فکر می‌کردم بی‌ذوق نیستی!»

کتاب رستاخیز جان صفحات ۱۱۳ تا ۱۱۶