پرش به محتوا

بایگانی

برچسب: الگوی مصرف

نگرانی‌هایی درباره پارک جنگلی طُرُق مشهد

پرونده ویژه شهرآرامحله منطقه 7 برای پارک جنگلی طرق

پرونده ویژه شهرآرامحله منطقه ۷ برای پارک جنگلی طرق

صحبت از طرحی است در یکی از مدخل‌های مهم ورودی شهر مقدس مشهد؛ با پیشینه‌ای تاریخی و هویتی کهن. قرار است سرمایه‌گذار خصوصی و شهرداری در صدهکتار از اراضی طرق طرح‌هایی را به صورت جداگانه اجرایی کنند که بناست اسباب رفع برخی معضلات پارک جنگلی طرق و استفاده بهینه مردم از آن شود.

بگذارید با مرور یک تجربه شروع کنم. بیش از ۲۰سال از آغاز طراحی اولیه طرح نوسازی بافت پیرامون حرم مطهر رضوی گذشته است. از همان زمان، افراد بسیاری در حوزه‌های مختلف مدیریت شهری، فرهنگی و اجتماعی، نگرانی‌های جدی را درباره این طرح بارها فریاد زده‌اند. متاسفانه این نقدهای دلسوزانه هیچ‌گاه آن‌گونه که در خور بود، شنیده نشد. حال با چاه ویلی بلاتکلیف مواجهیم که هیچ‌کس حاضر نیست مسئولیت ایجادش را بپذیرد. تبعات معنوی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و معضلات زیست‌محیطی و شهری آن تبدیل به کلافی سردرگم شده است. اکنون و بعدازآنکه عملا چیزی از بافت اصیل پیرامون حرم مطهر باقی نمانده است، همه معترض‌اند که چرا هویت این محدوده شخم زده شده، ساکنان بومی و هویتمند آن تارومار گشته و بافت و آثار تاریخی و فرهنگی آن که متناسب با روح و ماهیت زیارتی پیرامون حرم بوده، از بین رفته و تبدیل به مجموعه‌ای شلخته، خالی از سکنه بومی، بی‌روح و نامتناسب با مشهد و زیارت شده است.

با یادآوری تجربیات قبلی از جمله آنچه درباره بافت پیرامون حرم رضوی ذکر شد، منطقی است اگر همان قسم نگرانی‌ها و دغدغه‌ها درباره چنین طرح بزرگی به وجود بیاید.

آیا تأثیرات چنین پروژه گسترده‌ای دست‌کم در محیط پیرامونی به دقت و اتقان بررسی شده است؟ آیا بررسی دقیقی صورت گرفته است که با ایجاد مجموعه بزرگ اقامتی، فضاهای تجاری و مراکز تفریحی پیش‌بینی‌شده در این طرح چه تغییراتی در زیست‌بوم اجتماعی و فرهنگی محدوده اطراف رخ می‌دهد؟

غیر از دوره اجرا که طبعا مشکلات ناشی از ساخت‌وساز در این مقیاس برای اهالی به وجود خواهد آمد، آغاز بهره‌برداری از پروژه‌ای با این سطح گستردگی، موجد تغییر و تأثیر جدی در محیط خواهد بود؛ از تغییر در برخی خرده‌فرهنگ‌های محلی گرفته تا رواج برخی مشاغل به دلیل شرایط جدید که اثرات خاص خود را خواهد داشت. نمی‌توان تأثیرپذیری سبک زندگی مردم این محدوده را از چنین پروژه‌ای نادیده گرفت. تأثیر رفت‌وآمد اقشار مرفه در مجموعه‌های اقامتی و تجاری در محدوده‌ای که مردمش توان اقتصادی چندانی ندارند، به‌ویژه بر روی جوانان کجا سنجیده شده است؟

کسی مخالف بهبود شرایط پارک جنگلی طرق برای بهره‌مندی عموم نیست، اما نکند همچون تجربه پیش‌گفته روزی بیاید که چشم باز کنیم و به‌دلیل عجله در تصمیم‌گیری انبوهی از آسیب‌ها و مشکلات قابل پیش‌بینی، خود را به نام احیا تحمیل کرده باشند؛ آن هم زمانی که دیگر برای هر اصلاحی دیر شده است.

این یادداشت پیش از این در هفته‌نامه شهرآرامحله منطقه ۷ در تاریخ ۹ شهریور ۹۵ منتشر شده است.

چند و چونی در باب پیوست فرهنگی با نگاه به پروژه‌های شهری

چند سالی است که پیوست فرهنگی در ادبیات مدیریتی و سیاست‌گذاری ایران رواج زیادی یافته است. پرداختن به این موضوع نه تنها مطلوب بلکه ضروری است و تحقق آن در برنامه‌ریزی‌ها و سیاست‌گذاری‌ها از بسیاری آسیبها و معضلات پیشگیری می‌کند. اما آنچه همین امر مطلوب را به شدت تهدید می‌کند برخورد سطحی، شعاری و بخشنامه‌ای، بدون در نظر گرفتن جوانب، الزامات و مقدمات آن است.

با کمی گفت‌وگو در باب پیوست فرهنگی با برخی مدیران و حتی نخبگان فرهنگی، روشن خواهد شد که فهم و تفسیری خاص از این موضوع غلبه یافته است. اغلب، تعریفی از پیوست فرهنگی شایع شده است که کارکرد آن را تا حد رفع و رجوع عیوب و آسیبهای طرحها و برنامه‌ها و یا حتی بدتر از آن، سرپوش گذاشتن بر این نواقص و تهدیدات، تقلیل می‌دهد. در این نگرش با پیش‌فرض ضروری و قطعی بودن پروژه‌ها (با مختصات از پیش تعیین شده)، پیوست فرهنگی یا از باب تیمّن و تبرّک و خالی نبودن عریضه و به جهت تزئین به صورتی فرمایشی بدانها الصاق می‌شود و یا اینکه از روی اضطرار و برای جلوگیری از برخی آسیبها و مشکلات بسیار جدی، پیشنهادهایی در آن ارائه می‌گردد. در این حالت پیوست تبدیل به وصله فرهنگی می‌شود.

این الگو در خوشبینانه‌ترین احتمال، موجد نگاهی سکولار به فرهنگ و پیوست فرهنگی است. بدین مفهوم که پروژه عمرانی از تبعات و آثار فرهنگی و اجتماعی‌اش منتزع تلقی می‌شود. در این حالت سیاست‌گذاران و طراحان و تصمیم‌گیران وظیفه‌ای برای خود در قبال دغدغه‌های فرهنگی و اجتماعی متصوّر نیستند؛ بلکه این وظیفه بر دوش تهیه‌کننده پیوست فرهنگی قرار می‌گیرد که در بهترین حالت با ارائه پیشنهادهایی از خشکی و زهر توسعه بکاهد و بدان لطافت بخشد و یا ظاهر آن را با مسائل دینی و فرهنگی، کمی سازگار نماید و اندکی از آسیبهای ناگزیر بکاهد یا آثارش را تسکین دهد و بر آن سرپوش نهد. خلاصه آنکه با کمی عطرافشانی، جلوی انتشار بوی تند و زننده توسعه به سبک غربی را بگیرد. و البته در حالتی ناامیدانه‌تر پیوست فرهنگی تبدیل به شیء بی‌خاصیتی می‌شود که (به علت الزامات اداری و بالادستی) گریزی از آن نیست، بنابراین به هر شکلی که باشد پیوست به پروژه الصاق می‌شود.

Goharshad

عکس از دوره‌گرد عکاس

شوربختی آنجاست که در نگاهی دیگر برخی پیوست فرهنگی را توجیه فرهنگی می‌دانند و آن را به اسبابی برای مشروعیت بخشیدن و رسمیت دادن به طرحها و ایده‌های خود با تمسّک به فرهنگ و دغدغه‌های فرهنگی تبدیل می‌کنند. این تلقّی منافقانه، نه تنها فواید بدیهی را برای طرح و ایده خود برمی‌شمرد بلکه بدون یادآوری خطرات بزرگ‌تر، بر آسیبها سرپوش می‌گذارد. از آورده‌ها و فواید سخن به میان می‌آید اما از هزینه‌های فرهنگی و اجتماعی که در قبال آن پرداخت می‌شود ذکری نمی‌رود. تردیدی نیست که این برخورد با پیوست فرهنگی که جای ارزشها و ضدارزشها را عوض می‌کند و بدیها را موجّه جلوه می‌دهد، از نگاه تزئینی و سطحی و بی‌خاصیت به آن به‌مراتب خطرناک‌تر است و مضرّاتی در پی دارد که نبودش را به بودش مرجّح می‌سازد. چنین نگاهی به پیوست فرهنگی همانند آن است که به استناد «فیهما اثم کبیر و منافع للناس»، شراب و قمار را ترویج کنیم که: «گرچه گناهی ـ هر چند بزرگ ـ دارد، اما منافعی هم بر آن مترتب است و نباید از این منافع به خاطر گناهش چشم پوشید!»

مثالی عینی به تبیین موضوع کمک می‌کند. یک مجتمع پرزرق و برق، مجلّل و مدرن تجاری را در نظر بگیرید. مرکزی برای پمپاژ فرهنگ مصرف‌زدگی و مکانی «ضد تولید داخل» برای عرضه محصولات خارجی، لوکس و اغلب غیرضروری. میدان رقابتی برای مدهای زودگذر که خاصیتش پر شدن جیب تولیدکنندگان خارجی و واردکنندگان داخلی است. بازاری مبتنی بر غفلت برای تزئین و بزرگ کردن دنیا در چشم مردم. موقعیتی برای تظاهر به اشرافی‌گری و تفاخر به فاصله طبقاتی. حال فرض بگیرید پیوست فرهنگی برای اسلامیزه کردن فضا، سرمایه‌گذار و مجری پروژه را ملزم به پیش‌بینی نمازخانه نماید و اتفاقاً نمازخانه‌ای نه از باب رفع تکلیف که در بهترین موقعیت و به غایت زیبا و دل‌باز تدارک شود. آیا این نمازخانه می‌تواند مانع آثار سوء فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی مذکور شود؟ اساساً نماز در چنین مکانی چقدر با روح نماز سنخیّت دارد؟ حال فرض کنید در این مجتمع، تابلوهایی با مضمون ترویج حجاب هم نصب شود! جز این است که چنین اقداماتی قشری‌گرایی و توقف در پوسته دین را سبب می‌شود و مروّج اسلامی از نوع اسلام ترکیه و مالزی است؟ اسلامی پرزرق و برق اما بی‌خاصیت که امام خمینی از آن به اسلام مرفهان بی‌درد و اسلام آمریکایی یاد می‌کرد.

قدما گفته‌اند در مثل مناقشه نیست، پس امید است مثالهایی که در این نوشتار تاکنون آمد و در پی می‌آید اسباب تکدّر خاطر خوانندگان نگردد. خانم بازیگر هالیوودی مشهور و نه‌چندان خوشنام، علاوه بر فعالیت به عنوان سفیر حسن نیت از سوی کمیساریای امور پناهندگان سازمان ملل، چند فرزند یتیم و فقیر را نیز از ملیتهای مختلف سرپرستی می‌کند. تونی بلر نخست‌وزیر جنگ‌طلب اسبق انگلیس، هدفش را از تجارت و سود میلیونها پوندی، استفاده در پروژه‌های بشردوستانه و خیریه اعلام می‌کند. اگر به شکلی سکولار و بدون توجه به ماهیت ذاتی به اقدامات و اتفاقات بنگریم، پیوست فرهنگی چیزی خواهد بود شبیه آنچه در این دو مثال آمد؛ حواشی و وصله‌هایی ناسازگار و مضحک که به اصل ماجرا الصاق شده است و هیچ‌گاه نمی‌تواند نتایج و آثار فرهنگی و اجتماعی منتج شده از کارکردهای اصلی و ذاتی را پوشش دهد و جبران کند.

یکی از خطاها در خصوص پیوستهای فرهنگی، تهیه پیوست فرهنگی برای پروژه‌هایی است که طرح آنها مصوب و حتی اجرای آن آغاز شده است. چنین پیوستهایی علاوه بر آنکه اغلب بی‌خاصیت یا کم‌خاصیت خواهد بود، ارزش، شأن و جایگاه واقعی پیوست فرهنگی را نیز به شدت مخدوش و مشوّه می‌کند و آن را تا حد پر کردن یک فرم بی‌خاصیت اداری تقلیل می‌دهد.

یکی دیگر از خطاها، الزام «سرمایه‌گذاران و مجریان» به ارائه پیوست و واگذاری این امر به خود آنهاست. بدیهی است که سرمایه‌گذار و مجری به دنبال تصویب و اجرای طرح و ایده خود باشد. بنابراین این گمان قوی وجود دارد که ماحصل کار او در ارائه پیوست فرهنگی، یا تعریف و تمجید از محاسن پروژه و توجیه و سرپوش گذاشتن بر نواقص و آسیبها باشد و یا اینکه در خوش‌خیالانه‌ترین وضعیت، پیشنهادهایی تسکینی برای پوشش و کاهش آسیبها. آفت دیگر این اقدام تضعیف استقلال و بی‌طرفی و وامدار شدن پژوهشگران فرهنگی و اجتماعی و تهیه‌کنندگان پیوستها به سرمایه‌گذاران و مجریان عمرانی خواهد بود؛ چرا که منابع و منافع مالی آنها توسط همان سرمایه‌گذاران و مجریانی تأمین می‌شود که باید مورد نقد قرار گیرند.

پروژه‌های عمرانی و اقداماتی که تأثیر جدی در روند زندگی، معیشت، اقتصاد و رفتار مردم می گذارد، در لایه‌های زیرین اقتضائات و آثار پنهانی دارد که اغلب در بلندمدت رخ می‌نماید و قریب به اتفاق غیرقابل بازگشت است؛ بنابراین لازم است، پیش از هر اقدامی جوانب آن سنجیده شود و مسائل و آسیبهایش مورد تأمل قرار گیرد و بهترین راه برای دفع و رفع آن و به حداقل رساندن آثار مخربش اندیشیده و پیش‌بینی شود. باید ساز و کاری را تمهید نمود تا نهادی سیاست‌گذار و تصمیم‌گیر یا تصمیم‌ساز که منفعتی در پروژه‌ها ندارد متولی مدیریت تهیه پیوست فرهنگی باشد.

پیوست فرهنگی واقعی ابعاد و تبعات فرهنگی و اجتماعی هر طرح را تا سرحد امکان در لایه‌های زیرین و پنهان بررسی و پیش‌بینی می‌کند و برای جلوگیری و رفع آسیبها راهکار پیشنهاد می‌دهد و حتی در صورت ضرورت و وجود خطرات عمیق و جدی انجام پروژه را منتفی می‌کند. یکی از ابهامات جدی در بحث پیوست فرهنگی، ضمانت اجرایی آن است. فرض بر آنکه برای تهیه پیوست فرهنگی یک پروژه خاص، به دور از منافع زودگذر اقتصادی فردی یا سازمانی و با در نظر گرفتن همه جوانب مطالعاتی صورت پذیرد. اینجاست که سیاستگذاران و مسئولان باید تمهیداتی را بیندیشند که نتیجه این مطالعات در مرحله عمل و اجرا مورد عنایت واقع شود.

سیاست‌گذاران، تصمیم‌گیران و مدیران باید به این باور برسند که پیوست فرهنگی به شکل صحیح و دقیقش، نه تنها می‌تواند از بسیاری آسیبها و خطرات فرهنگی و اجتماعی پیشگیری نماید، بلکه در بلندمدت باعث کاهش هزینه‌ها و جلب منافع اقتصادی نیز می‌شود؛ در این‌صورت می‌توان امیدوار بود که فایده‌ای از این پیوستها به اجتماع برسد. اگر جز این باشد این پیوستها جز اضافه کردن حلقه‌ای به زنجیره معیوب بروکراسی ما و اتلاف وقت و نیرو و هزینه برای تهیه اسنادی صرفاً تزئینی و بی‌خاصیت یا حتی مضر، بهره‌ای نخواهد داشت.

این یادداشت پیش از این در پایگاه رجانیوز منتشر شده است.

این یادداشت در: پایگاه علوم اجتماعی اسلامی ایرانی

سپاد همان سپاه نیست

شرکت سپاد خراسان (مجتمع تولیدی و خدماتی سپاد خراسان) در سال ۱۳۶۶ با تجمیع سرمایه‌های جمعی از رزمندگان به صورت سهامی خاص تأسیس شد و پس از آن نیز به جذب سرمایه‌های ایثارگران و خانواده‌های آنان اقدام نمود. پس از مدت‌زمانی، ارزش سهام آن افزایش قابل توجهی یافت و به سودآوری خوبی رسید. از همان ابتدای تأسیس و به ویژه از زمانی که فعالیتهای شرکت بروز بیشتری پیدا کرد، شایعه‌ای مشهور فراگیر شد و آن اینکه شرکت سپاد متعلق به سپاه پاسداران است.

واقعیت آن است که این شرکت و سرمایه‌اش هیچ‌گاه متعلق به سپاه نبوده است. اما شاید بتوان چند عامل را در رواج و گسترش این شایعه مؤثر دانست. قطعاً یکی از عوامل را می‌توان تشابهی دانست که در نام این شرکت با سپاه وجود دارد. از سوی دیگر سهامداران این شرکت سپاهیان و ایثارگران بودند و به جز بازنشستگان، حتی تا دوره‌ای برخی سرداران و سپاهیان شاغل در میان مدیران و کارکنان این شرکت حضور داشتند. این‌همه، گمان وجود ارتباطی رسمی و تشکیلاتی میان سپاه و سپاد را در میان مردم تقویت می‌کرد. برخی ابهامات و کج‌سلیقگی‌های دیگر نیز در گسترش این شایعه مؤثر بوده است.

اما آنچه قابل توجه و نقد است اینکه، نه سپاه و نه سپاد، علی‌رغم برخی اقدامات از جمله کناره‌گیری کارکنان شاغل سپاه از مناصب مدیریتی و اشتغال در سپاد، تاکنون در رفع این ذهنیت غلط عمومی موفق نبوده‌اند. گرچه دور از ذهن نیست اگر تصور کنیم برخی عناصر در شرکت سپاد از وجود این شایعه راضی بوده‌اند، چرا که این ذهنیت نوعی حمایت و پشتوانه نامحسوس برای شرکت ایجاد می‌کرده است.

مجتمع الماس شرق

مجتمع الماس شرق

بفرمایید رانت

شرکت سپاد و شرکتهای اقماری آن به تدریج تبدیل به مجموعه اقتصادی بزرگی در مشهد شد. عمده فعالیت سپاد و مجموعه‌های وابسته به آن، خرید اراضی در برخی نقاط شهر مشهد، آماده‌سازی و واگذاری آنها، ساخت انبار، میدان تره‌بار و مجتمع‌های تجاری و مراکز خرید و مجموعه‌های تفریحی و فعالیتهایی از این دست را شامل می‌شود. این توفیق در جذب سرمایه‌های نسبتاً اندک و تبدیل و گسترش آن به مجموعه فعالیتهای اقتصادی بزرگ، دیگرانی را نیز تشویق به اقدام مشابه نمود. شرکت کشت و صنعت جوین با پذیره‌نویسی سهام از بسیجیان و خانواده آنان و شرکت احیاء صنایع خراسان با اعطای سهام به ایثارگران و بستگان آنان سعی در تکرار تجربه موفق سپاد داشتند. اما هر دو از تکرار آن تجربه طمع‌برانگیز ناکام ماندند. کشت و صنعت جوین دچار سرنوشتی نامعلوم شد و احیاء صنایع نیز به جای سرمایه‌گذاری در صنعت درگیر فعالیتهای ساده اقتصادی و خدماتی گردید و اکنون بدون سودآوری و وضعیتی روشن ادامه حیات می‌دهد.

طبعاً بخشی از این ناکامی برمی‌گردد به ساختارهای معیوب اقتصادی کشور که در آن سرمایه‌گذاری در حوزه زمین و ساخت و ساز، بارها و بارها سودآورتر از سرمایه‌گذاری در تولید، صنعت و کشاورزی است. اما این همه ماجرا نیست. در مشهد شرکتهای دیگری نیز همچون سپاد وارد فعالیتهای مرتبط با حوزه زمین و ساخت و ساز شده‌اند، اما کمتر به چنین توفیقی دست یافته‌اند. شاید یکی از مهم‌ترین عواملی که چنین اقبالی را برای سپاد رقم زد، دسترسی به منابع اطلاعاتی در حوزه سیاستگذاری و توسعه شهری بوده است.

مهندس صابری‌فر که طی سالهای ۶۰ تا ۶۴ و ۶۸ تا ۷۱ شهردار مشهد بود، سالیان درازی مدیریت عامل سپاد را بر عهده داشته است. تفکرات مدیریتی و اقتصادی او در راستای همان تفکر غالب سازندگی به قرائت دولت آقای هاشمی بود؛ دارندگی و برازندگی. عملکردهای شهرداری در دوره دوم مدیریت مهندس صابری‌فر یکی از عوامل اصلی در زمینه‌سازی و همچنین جرقه اولیه بروز اعتراضات و شلوغیهای مشهد موسوم به غائله ۹ خرداد ۷۱ بود. پس از همان اغتشاشات او از شهرداری مشهد کنار رفت و سپس به سپاد پیوست.

اطلاعات ذی‌قیمت وی از طرحهای توسعه‌ای و آینده شهر، بزرگراهها و خیابانهای جدید، طرح تفصیلی شهر و اطلاعاتی از این قبیل چیزی نبود که در آن دوره به راحتی در دسترس هر کسی قرار گیرد. اطلاعات مهندس صابری‌فر و البته توان بالای وی در مدیریت اجرایی، تأثیر بی‌نظیری در موفقیتهای سپاد داشت. به واقع این اطلاعات در حکم رانتی بزرگ برای سپاد بود، چرا که دانستن آنها در آن دوره به دلیل نبود شفافیت در تصمیمات و سیاستهای اقتصادی و مدیریتی در انحصار اشخاص و گروههای خاصی بود.

صرف صاحب‌نفوذ بودن این مدیر سابق شهری و برخی دیگر از سهامداران و یا مدیران عالی سپاد، همواره این شرکت را در مظانّ اتهام استفاده از همکاری‌ها و شرایط ویژه قرار داده است.

سؤال دیگری که باقی است اینکه، آیا اجازه چنین حجم گسترده‌ای از خرید و تملک اراضی در مشهد برای شرکتهای دیگر نیز متصور بوده و یا اینکه سپاد به دلیل انتساب به افراد ذی‌نفوذ توانسته است این اراضی را در مناطق دارای استعداد رشد بالا خریداری نماید؟ و آیا اشخاص حقیقی و حقوقی دیگر نیز از فرصت و همکاری‌های گسترده لازم برای ساخت چنین مجموعه‌ها و منطقه‌های عظیمی برخوردار بوده‌اند؟

سازندگی؛ به شیوه بساز و بفروش‌ها

در دولت آقای هاشمی، به دلایل مختلف، سازندگی به توسعه ساخت و سازهای بزرگ و به ویژه در شهرها به گسترش مظاهری همچون مراکز خرید مدرن و ساختمانهای لوکس تعبیر شد. بیماریهای تاریخی اقتصاد ایران و سیاستگذاری‌های دولتی در راستای همان تفکر سطحی نسبت به پیشرفت، باعث شد تا اغلب سرمایه‌گذاران حضور در عرصه زمین و ساخت و ساز را به مشارکت در تولید ترجیح دهند.

شرکت سپاد که نامش مخفف عبارت «سازندگی پس از دفاع» است، سرمایه‌های جمع شده را به جای تزریق در حوزه تولید، به خرید ملک و زمین و ساختمان‌سازی تخصیص داد. عوامل مختلف از جمله حضور برخی مدیران موفق، توانست سپاد را به مجموعه‌ای سودآور تبدیل کند؛ حال اگر همین عوامل در راستای تولید به جریان می‌افتاد، آیا نمی‌توانست تحولی منطقی و متعادل در عرصه پیشرفت اقتصادی شهر  و کشور ایجاد نماید؟

کار سپاد در خرید و تملک اراضی تا بدانجا رسید که در دو مرحله به جای سود، زمینهای آماده‌سازی و قطعه‌بندی شده در برخی مناطق از قبیل الهیه و بهارستان (در مجاورت منطقه گردشگری) به سهامداران واگذار گردیده است.

ساخت و سازها

ساخت و سازها

مصرف خیرات می‌کنیم

عمده‌ترین فعالیت سپاد، ایجاد مجموعه موسوم به منطقه گردشگری سپاد در بلوار خیام شمالی مشهد، شامل مراکز متعدد خدماتی، تفریحی و تجاری بوده است. میدان میوه و تره‌بار، مجتمع انبار، چندین بازار و مرکز خرید بزرگ، سیرک، شهر بازی، پارک آبی بخشهای مختلف این مجموعه بزرگ هستند که تا کنون در این منطقه دایر شده‌اند و علاوه بر آن شعبی از برخی فروشگاههای مشهور زنجیره‌ای. با کمی چرخیدن در این منطقه شاهد خواهید بود که ساخت و ساز بازارها و مراکز تجاری بزرگ و لوکس همچنان ادامه دارد و هر از چند گاهی مرکز خرید جدیدی افتتاح می‌شود. اغلب این ساخت و سازها نیز با سرمایه‌گذاری خود سپاد و شرکتهای اقماری‌اش صورت می‌پذیرد.

تردیدی نیست که گسترش و افزایش چنین مراکزی در واقع توزیع و ترویج فرهنگ مصرف‌گرایی است. به مرور گشت و گذار در این مراکز خرید لوکس، تبدیل به نوعی رقابت و خرید از آنها به سبب چشم و هم‌چشمی رواج زیادی یافته است. جدای از آنکه اغلب کالاهای عرضه شده در چنین مراکزی نیز ذیل مدهای رنگارنگ تعریف می‌شوند و به نوعی تجملی، لوکس و غیرضروری هستند.

از سوی دیگر گسترش این مراکز ضمن تغییر ذائقه و فرهنگ مصرف مردم، تبعات گسترده فرهنگی و اجتماعی چه در اجزاء زندگی فردی و چه در تعاملات اجتماعی به دنبال خواهد داشت. این مراکز بیشتر مروّج و موزّع کالاهای غیرضرور خارجی و بازاری مطمئن برای آنها و پایگاههایی برای ترویج فرهنگ مصرف به سبک غربی هستند. طرفه آن است که شرکتی مثل سپاد خود را حامی و نماد تولید ملی نیز بر می‌شمرد.

مجتمع وصال

مجتمع وصال

اینجا مشهد، به سبک دبی

پیش از این نیز در مشهد مجتمع‌های تجاری و پاساژها وجود داشته‌اند. اما بی‌تردید سپاد یکی از پیشتازان در موج جدید ساخت مراکز تجاری بزرگ به سبک مدرن و لوکس در سالیان اخیر بوده است؛ مراکزی که از آنها به عنوان مجتمع‌های تجاری گردشگری یا تجاری تفریحی یاد می‌شود و مثل قارچ در نقاط مختلف شهر سبز می‌شوند. ساختمانهایی اغواکننده و خوش آب و رنگ برای تفریح و خرید به سبک غربی؛ طراحی‌شده بر اساس نیازسازی‌های کاذب و برانگیختن حرص و ولع خرید در افراد و مبتنی بر غفلت.

در این میان سپاد ضمن افتخار به بی‌نظیر یا کم‌نظیر بودن شاخصه‌های مراکز تجاری ساخته شده حتی ابایی از الگوبرداری از مراکز مشابه در دبی و دیگر شهرهای توریستی تفریحی جهان نداشته است.

افزایش بی‌سابقه هتلهای مجلل، مجتمع‌های تجاری پر زرق و برق، مراکز تفریحی گران‌قیمت و اخیراً مجتمع‌های مسکونی فوق لوکس در مشهد چیزی است که از آن به عنوان پروژه دبی‌سازی مشهد یاد می‌شود و انتقاد کارشناسان حوزه‌های مختلف را برانگیخته است.

متأسفانه فهم غلط مدیران و سیاستگذاران از موضوع اقتصاد زیارت و انتخاب ساده‌ترین راهها برای آن، به تدریج مشهد را تبدیل به شهری تفریحی می‌کند، زیارت را به امری حاشیه‌ای مبدل می‌سازد و روح اصیل مذهبی و معنوی شهر را مسخ می‌نماید. تاکنون نه تنها علما و مراجع بلکه برخی کارشناسان مسائل شهری و معماری نیز از تغییر کارکرد و معماری شهر انتقادات جدی نموده‌اند. مصاحبه خواندنی با پروفسور نسرین سراجی، معمار بین‌المللی و مشاور شهردار پاریس، در ضمیمه خراسان رضوی روزنامه خراسان مورخ ۱۶ خرداد ۹۱ نمونه‌ای از این انتقادات کارشناسی است.

برج اداری تجاری ملل ـ از پروژه‌های آینده سپاد

برج اداری تجاری ملل ـ از پروژه‌های آینده سپاد

فرهنگ، خوردنی است یا پوشیدنی؟!

خشک شدن دریاچه ارومیه از سوی کارشناسان خطری بزرگ برای زیست‌بوم یا همان اکوسیستم منطقه شمال‌غرب ایران دانسته شده است. تبدیل یک ذخیره بزرگ آبی به منطقه‌ای خشک، کویری و لم‌یزرع، تأثیرات جدی و مخرّبی در آب و هوا و حتی منابع طبیعی و کشاورزی نواحی گسترده، تا دهها و حتی صدها کیلومتر دورتر خواهد گذاشت. در واقع هر نوع تغییر عمده در شرایط طبیعی هر منطقه‌ای سبب بر هم خوردن زیست‌بوم آن خواهد شد.

کاری که ما در تغییر بافت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مناطق مختلف می‌کنیم، روندی است نابخردانه شبیه آنچه در بالا آمد. ایجاد و گسترش بی‌مهابای مراکز تجاری و تفریحی در یک منطقه، بی‌تردید زیست‌بوم فرهنگی اجتماعی آن را بر هم خواهد زد. اولین و ساده‌ترین شکل تأثیرات مخرب این مراکز (از جمله منطقه گردشگری سپاد) بر محیط اطراف (مبتنی بر مشاهدات عینی) آسیبهای اخلاقی است. به دلیل جذابیتهای ظاهری و کم‌رنگ شدن برخی قیود، این مراکز و محیطهای پیرامونی آنها تبدیل به محل رفت و آمد و قرارهای دختران و پسران، خارج از محدوده شرع می‌شود که طبعاً تبعات منفی برای ساکنان آن نواحی در پی خواهد داشت. چنین مثالهایی سطحی‌ترین و طبیعی‌ترین نتایج رشد چنین مراکزی است.

رویش قارچ‌گونه این مراکز در نقاط مختلف شهر در دو سطح، بافت فرهنگی و اجتماعی را با تغییر ناخواسته و در نتیجه خلل مواجه خواهد ساخت. در مرحله اول محیط پیرامونی این مراکز دچار اختلال خواهند شد. درگیر شدن با آسیبهای اخلاقی (همانند آنچه ذکر شد)، تغییر بافت اقتصادی و شغلی منطقه و اطراف به صورت دفعتاً و تحمیلی، تغییر در روابط و تعاملات اجتماعی و سبک زندگی، تهییج و تحریک به خرید و مصرف بیشتر و بروز و القاء فاصله طبقاتی و به تبع آن ایجاد انگیزه‌های روانی برای جرائم و بروز اختلافات خانوادگی از جمله معضلاتی است که بروز آنها در محدوده این مراکز متصور است. به طور مثال کمی گردش در مناطق مسکونی اطراف منطقه گردشگری سپاد، برای شما روشن خواهد ساخت که این مناطق از لحاظ اقتصادی، خدمات شهری و فرهنگی دچار معضلات و مشکلات متعددی است و درست کمی آن‌سوتر، مجموعه‌ای از مراکز خرید گران‌قیمت خودنمایی می‌کند که نمی‌توان آثار عمیق روانی، فرهنگی و اجتماعی چنین تعارضی را نادیده انگاشت.

در مرحله بعد همین تغییرات به ویژه در حوزه فرهنگ مصرف و پررنگ شدن تجمل‌پرستی، به‌طور آرام در کل شهر تزریق خواهد شد.

از همین دست پروژه‌ها، طرح عظیم موسوم به شهر رؤیایی پدیده شاندیز با کارکردی صرفاً تفریحی و گردشگری، بدون تردید متضمّن تغییرات تدریجی اما گسترده‌ای در بافت فرهنگی و اجتماعی شهر شاندیز و حتی مشهد خواهد بود (جدای از شایعات و ابهاماتی که درباره استفاده از برخی رانتها در اجرای این پروژه وجود دارد). این تحولات، خارج از سیر تدریجی و منطقی، ناگهانی، تحمیلی و بدون در نظر گرفتن مؤلفه‌های موجود و تثبیت شده طبیعی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در منطقه است. چنین تغییراتی حتی بر فرهنگ زندگی مردم تأثیر مستقیم خواهد گذاشت.

نکته قابل تأمل این است که معمولاً چنین مراکز و مجموعه‌هایی به دلیل قیمت پایین‌تر زمین در مناطق کمتر توسعه یافته شهر ایجاد می‌شود. در ظاهر امر شاید ایجاد این مراکز سبب رونق این‌گونه مناطق به شمار آید؛ اما این تغییرات ناگهانی می‌تواند زمینه‌ساز معضلات هویتی، فرهنگی و اجتماعی باشد.

اشتغال‌زایی یا اشتغال‌زدایی؟!

یکی از اولین و رایج‌ترین توجیهات متولیان و طرفداران گسترش چنین مراکز تجاری و اقتصادی، در برابر انتقاداتی از قبیل آنچه آمد، موضوع اشتغال‌زایی است. این استدلال در دو مقطع قابل قبول به نظر می‌رسد. نخست آنکه در طی ساخت و ساز چنین مراکزی، همچون هر فعالیت ساختمانی دیگر، ایجاد اشتغال مستقیم و غیرمستقیم خواهد شد. از سوی دیگر این مراکز پس از تأسیس فرصتهای جدیدی را برای کسب و کار عده‌ای فراهم می‌نماید.

با نگاه کوتاه مدت، استدلالهای فوق مقبول به نظر می‌رسد. اما آیا از منظر کلان و بلندمدت چنین توجیهاتی پذیرفته است؟

تجربه عینی نشان می‌دهد چنین مراکزی غالباً محلی برای فروش اجناس خارجی است. اجناسی که ضروری و اولویت‌دار نیز نیستند. حتی بخشهای ویژه‌ای در این دست مراکز تجاری به کالاهای خارجی و حتی برندهای معروف اروپایی و آمریکایی اختصاص می‌یابند.

در این مورد خاص نیز، سپاد سابقه‌دار است. علاوه بر حضور برخی مارکهای مشهور در مجتمع‌های تجاری سپاد، یکی از اولین بازارهای افتتاح‌شده در منطقه گردشگری سپاد متأثر از رفت و آمدهای شهروندان کشورهای تازه استقلال یافته از شوروی در میانه دهه هفتاد به مشهد، دارای بخشی با عنوان بازار روسها بود. بدتر اینکه مجتمع مشهور الماس شرق در این منطقه نیز از بدو تأسیس بخشی اختصاصی ویژه کالاهای چینی ایجاد نمود!

حال در چنین وضعیتی ایجاد چنین مراکز خریدی جز افزایش ولع خرید کالاهای لوکس خارجی و بعضاً بی‌مصرف و صرفاً تزئینی و یا ترویج مدگرایی افراطی، چه کمکی به تولید و اشتغال داخلی می‌کند؟

فعالیتهای فرهنگی

در کنار همه آنچه آمد اقدامات فرهنگی شرکت سپاد در نوع خود قابل تأمل است؛ از نامگذاری معابر و اماکن مختلف متعلق به سپاد به نام شهدا و بزرگداشت یاد آنها به مناسبتها و اشکال مختلف تا ایجاد کمپ خدماتی مجهز در مسیر زائران پیاده امام رضا علیه‌السلام در آخر ماه صفر. گرچه در نیت خیر متولیان شرکت سپاد درباره چنین اقداماتی تردیدی نیست، اما ناخودآگاه داستان «شهرت عوام» که مرحوم شهید مطهری در کتاب داستان راستان آورده است به ذهن متبادر می‌شود. کارهایی به ظاهر نیک، اما مبتنی بر اساسی غلط. حقیقت آن است که قبل از آنکه چگونگی هزینه کردن مالی اهمیت داشته باشد، چگونگی کسب آن مهم است.

***

تمام آنچه آمد ریشه در غلبه روح تکنوکراسی و توجیهات و تأویلات لیبرال از جنبه‌های اقتصادی دین اسلام دارد. عموم دست‌اندرکاران سپاد در حوزه شخصی افراد با سابقه انقلابی و به شدت متدین هستند، اما فهم سکولار از اقتصاد و پیشرفت به سبک کارگزاران دوره سازندگی بر این شرکت و مجموعه‌های مشابه حاکم است.

فهمی که پیشرفت را به جای ارتقای تولید (کشاورزی و صنعتی) و توزیع عادلانه سلامت، آموزش، معنویت و رفاه نسبی و متعادل، به افزایش مصرف، ساخت و ساز بی حساب و کتاب، خوش آب و رنگ کردن و لوکس‌سازی شهرها و تجملات و اسراف تعریف کرد و تقلیل داد.

در گسترش این مراکز تجاری، نگاه مدیران و سیاستگذاران شهری و کشور تنها به سوی توسعه ظاهری و منافع اقتصادی کوتاه‌مدت است و عموماً تبعات گسترده و عمیق فرهنگی و اجتماعی بلندمدت آنها نادیده گرفته می‌شود.

شاید انجام پژوهشهای میدانی و آسیب‌شناسی اجتماعی برای طرحهای بزرگ تجاری و گسترش نگاه انتقادی نسبت به این سبک ساخت و سازها در آینده بتواند مانع بروز بخشی از این آفات شود.

عکسها از سایت شرکت سپاد

این یادداشت در: پایگاه جنبش عدالتخواه دانشجویی

                     پایگاه أین عمار

                     پایگاه الف

                     پایگاه مطالبه

                     شبکه خبر دانشجویان البرز

از گذشته‌ها شنیده‌ایم که یکی از فواید ماه مبارک رمضان، درک گرسنگی بیچارگان است و اینکه حال و روزگار فقرا و مساکین را بفهمیم. این معنا ریشه در مضامین دینی ما دارد. به واقع روزه ماه رمضان به عنوان فرصتی برای احساس هم‌ذات‌پنداری و در نتیجه کمک و مساعدت به نیازمندان در طول سال، دانسته شده است. قرار است مدتی گرسنگی بکشیم و آن را لمس کنیم، شاید بیشتر در اندیشه کسانی باشیم که بیشتر ایام سال بدان دچارند.

اما! متأسفانه بیشتر ما مردم، نه تنها در این ماه گرسنگی نمی‌کشیم، بلکه به عکس، در پرخوری سنگ تمام می‌گذاریم.

معمولاً ما سه وعده غذایی استفاده می‌کنیم که در ماه رمضان به دو وعده کاهش می‌یابد؛ پس به صورت منطقی، باید استفاده ما از مواد غذایی مقداری کاهش یابد. ولی همه می‌دانیم که قضیه این‌طور نیست و اتفاقاً قبل از شروع ماه تا پایان آن، تقاضا برای خرید اقلام و مواد غذایی، افزایش می‌یابد؛ به نحوی که دولت باید تدابیر ویژه‌ای را در بازار به کار بندد، در غیر این‌صورت قیمت‌ها، به شکل مهارنشدنی بالا می‌رود.

در سحری‌ها به عنوان پیشگیری از گرسنگی، تا خرخره می‌خوریم؛ و در افطار نیز به بهانه گرسنگی طول روز، آنچنان می‌بلعیم که قدرت تکان خوردن از ما سلب می‌شود. آیا دیگر فرصتی می‌ماند تا به یاد گرسنگان بیفتیم؟ گمان نمی‌کنم افزایش چشمگیر تقاضا برای خرید گوشت و مرغ و روغن و برنج، گویای کم‌خوری ما در این ماه باشد!

جالب‌تر آنکه غذاهای ویژه‌ای هم برای این ماه تدارک می‌بینیم تا بیشتر از خوردن افطاریمان لذت ببریم!

بامزه‌تر مهمانی‌ها و افطاری‌های ما در این ماه است. سفره‌هایی که در اکثر آنها “عائلهم مجفوّ، و غنیّهم مدعوّ”. نگاهی به مهمانی‌های رمضان بیندازیم. چقدر از دعوت‌شدگان به سفره‌های افطار در ماه رمضان از طبقه نیازمند دور و برمان است؟ و چقدر از کسانی که اگر به این دعوت نیامده بودند، چه بسا سفره خودشان دست کمی از این ضیافت‌ها نداشت؟ چشم و هم‌چشمی و اسراف در این مراسم که خود مرثیه‌ای دیگر است؛ میزهای رنگارنگ و جوراجور در رستوران‌ها و هتل‌ها! تقبل‌الله اعمالنا! عجب اخلاصی!!!

سفره افطارآیا این همان آموزه‌های دینی ما در مورد دستگیری از افتادگان و مستمندان است؟ این همان روشی است که بزرگان دین، ما را بدان سفارش کرده‌اند؟

طرفه آنجاست که به علت افزایش تقاضا در این ماه، در بازار مسلمانان(!)، قیمت‌ها آنچنان بالا می‌رود، که برخی مردم، از تهیه همان مواد ابتدایی که در گذشته خریداری می‌کرده‌اند نیز محروم می‌شوند!

رمضان همان ماهی است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام شب قبل از ضربت‌خوردنش، برای افطار از میان شیر و نمک، دومی را برگزید و به عنوان نان‌خورش استفاده کرد. درست است که او خلیفه مسلمین بود و امیر زهّاد، اما مگر امام ما نیست؟!

این متن پیش از این در وبلاگ پیشین (طاووس) منتشر شده بود. به نظرم یادآوری‌اش خصوصاً در شرایط فعلی اقتصادی جامعه بد نیست.

این یادداشت در: هزارسنگر