پرش به محتوا

بایگانی

برچسب: انتخابات مجلس

شاید نمایندگی در شرایط عادی و تصمیم‌گیری‌های متعارف چندان سخت نباشد ولی خیلی مهم است که نماینده منتخب در بزنگاه‌ها بتواند تصمیم صحیح اتخاذ کند.

به اعتقاد من دوره یکی‌دوهفته‌ای تبلیغات انتخاباتی زمینه خوبی برای شناسایی شخصیت نامزدهاست؛ همین دوره خود یک بزنگاه است. تلاش کاندیداها در این فرصت محدود رقابتی، معرفی بیشتر خود و کسب رأی بالاتر برای ورود به مجلس است. بسیاری ناخودآگاه علی‌رغم شعارها و مبانی و اصول رسمی‌شان هر کاری می‌کنند تا بیشتر دیده شوند. به تعبیری، رأی‌آوری به هر قیمت.

حال هر چقدر نامزد انتخابات بتواند در این دوره کوتاه بر ناپختگی‌ها غلبه کند یا وسوسه‌های نفسانی و شهوت قدرت او را به دست یازیدن به هر ترفند و روش نادرستی واندارد، احتمال آنکه در دوره چهارساله هم در بزنگاه‌ها تصمیمات درست بگیرد یا در برابر وسوسه‌ها و تطمیع‌ها و تهدیدها سلامت خود را نگه دارد بیشتر است.

به زعم من آن کاندیدای ریاست جمهوریِ سال‌ها پیش که با همه شایستگی‌هایش، از هول رأی‌آوری و احتمالاً به توصیه مشاوران‏ انواع عکس‌ها را با تیپ‌ها و حالات مختلف حتی با هواپیما برای تبلیغاتش استفاده و هزینه‌های گزافی را برای تبلیعات خرج کرد‏ آن‌قدر پخته نبود که بتواند در دوره ریاست جمهوری و در شرایط بحرانی و حساس مشاوره‌های غلط و بعضاً منفعت‌طلبانه را به درستی تشخیص دهد.

آن کاندیدایی که علی‌رغم ژست شیک و مجلسی و تخصص‌نمایی،‏ برای رأی‌آوری بدون هیچ سابقه ورزشی، مدیریت هیئت‌های ورزشی را بر عهده می گیرد یا از رزمی‌کاران امضا جمع می‌کند، برای روزهای بحران و شرایط ویژه آن‌قدرها قابل اعتماد به نظر نمی‌رسد. چه ضمانتی است که چنین کسی در آن شرایط منافعش را بر مصالح کشور ترجیح ندهد؟ اصولاً چقدر تشخیص چنین فردی قابل اتکاست؟

چرا من باید به آن فرد محترم دیگر که برای رأی‌آوری فهرست مورد پسندش در دوره‌های پیشین از جایگاهش سوءاستفاده کرده و هوالمطلوب تراشیده است، اعتماد کنم و اختیار قانونگذاری را به او بسپارم؟

بانوانی که با ترفندهای مختلف تصویر بصری متفاوتی از خود در تبلیغاتشان چاپ می‌کنند چه؟

کسی که برای جلب رأی هر کاری می‌کند یا خدای ناکرده حاضر است به هر عمل کثیفی دست بزند، فرداروز نیز برای حفظ و گسترش منافعش بر سر هر چیزی معامله خواهد کرد.

دوره تبلیغات، مانور خوبی است تا ضمیر ناخودآگاه افراد را در شرایط حساس و بزنگاه بهتر بشناسیم.

انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲، فارغ از نتیجه‌اش که غیرمنتظره می‌نمود، حاوی نکات مهمی است. آنچه در پی می‌آید برداشتهایی است از جوانب مختلف این واقعه سیاسی.

۱ـ در دو انتخابات مشابه با آمار شرکت‌کننده بین سی و پنج تا چهل میلیون نفر، تقلب و جابه‌جایی یک میلیون رأی راحت‌تر است یا یازده میلیون؟ مگر نه اینکه شبکه‌های خارجی از جلیلی یا قالیباف به عنوان گزینه نظام یاد می‌کردند که یکی از آنها قرار است بر کرسی ریاست جمهوری یازدهم تکیه بزند؟ طبعاً تقلبی در اندازه یک میلیون رأی به صورتی که رأی آقای روحانی لب مرز نباشد و در نتیجه انتخابات به دور دوم بکشد، برای نظامی که به ادعای سران فتنه سبز، تقلبی در سطح یازده میلیون رأی در کارنامه دارد، کاری به غایت آسان است؛ در این یک هفته هم که مهندسی آرای مورد ادعای مخالفان نظام به کمک می‌آمد و خطر نشستن روحانی بر صندلی ریاست قوه مجریه را دور می‌کرد! اگر قبلاً نظام چنین کاری کرده است، چرا دوباره چنین کاری نکند؟ ماجرا وقتی جالب می‌شود که آقای عارف با استناد به نحوه رأی آوردن آقای روحانی، از بسته شدن پرونده تقلب برای همیشه سخن می‌گوید. حال جای این سؤال از اصلاح‌طلبان و طرفدارانشان از جمله آقای عارف، باقی است که چه کسی پاسخ چنان تهمت سهمگینی را به نظام اسلامی و هزاران مجری و ناظر انتخابات ۸۸، خواهد داد؟ چه کسی هزینه‌های مادی، معنوی و آبرویی تحمیل شده بر نظام را جبران خواهد کرد؟ و چگونه می‌توان به این آسانی از بخشش سران فتنه ۸۸ سخن گفت؟!

۲ـ انتخابات مجلس پنجم که برگزار شد، طیف موسوم به راست، توانست اکثریت بسیار خوبی در مجلس به دست آورد. همین پیروزی، این طیف سیاسی را مطمئن ساخته بود که در انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ نیز، گزینه مدنظرش یعنی ناطق نوری به راحتی بر جایگاه ریاست جمهوری خواهد نشست. اما نتیجه انتخابات دوم خرداد، به طرز شگفت‌آوری حکایت از شکست راست‌ها داشت. چپ‌ها با همراهی کارگزاران سازندگی انتخابات را بردند، چیزی که باورش حتی برای خودشان نیز سخت می‌نمود.

انتخابات مجلس نهم که برگزار شد، راست‌ها که حالا نام اصولگرا را یدک می‌کشند، پیروزی قاطعی به دست آوردند. حتی چهره‌های اصلاح‌طلبی همچون قدرت‌الله علیخانی، کواکبیان و خباز که برخی سابقه چندین دوره نمایندگی مجلس را داشتند نتوانستند اعتماد مردم را جلب نمایند. فضای غالب حکایت از رقابت درون‌گفتمانی طیفهای مختلف اصولگرا در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و قطعیت انتخاب یکی از گزینه‌های اصولگرا به عنوان رئیس جمهور داشت. این «حقیر سراپا تقصیر» پس از انتخابات مجلس نهم، با ترس و لرز و احتیاط، چند باری با اشاره به تجربه ذکر شده در انتخابات مجلس پنجم و ریاست جمهوری هفتم، فرضی را با برخی مطرح ساختم مبنی بر اینکه علی‌رغم پیروزی اصولگرایان در انتخابات مجلس، نشستن چهره‌ای غیراصولگرا بر کرسی ریاست جمهوری یازدهم گزینه‌ای کاملاً محتمل است؛ فرضی که با نفی و انکار قطعی شنوندگان مواجه می‌شد. اما ۲۵ خرداد ۹۲، این فرض محقق شد، البته با رأیی که حتی به ۵۱ درصد نرسید.

11bardasht1

۳ـ «یکی بر سر شاخ، بن می‌برید»؛ این مصرع شیخ اجلّ، سعدی شیراز، مثل عملکرد اصولگرایانی است که پس از چندین دوره پیروزی در انتخابات شوراها و مجلس و در اختیار داشتن قوه مجریه در ۸ سال اخیر، به دست خود ریشه خود را زدند و مردم را متقاعد کردند تا به چهره‌ای رأی دهند که وابسته به آنان تلقی نشود.

بیش از ۲ سال است برخی اشخاص، گروهها و رسانه‌های اصولگرا با نادیده گرفتن مسائل اصلی کشور و بزرگ نمودن فرعیات، تمام تلاش خود را معطوف بر آن داشتند تا انحراف عمیق و جبران‌ناپذیر دولت را به اثبات برسانند و محمود احمدی‌نژاد را به هر طریقی خارج از دایره اصولگرایی قلمداد کنند. در حالی که در هر صورت مردم او را چهره‌ای برآمده از اصولگرایی می‌دانند و بد و خوب او را به پای این جریان می‌نویسند. در این انتخابات نیز تمام همّ و غمّ برخی داوطلبان که خواسته یا ناخواسته برچسب اصولگرا بر خود داشتند، تخریب دولت احمدی‌نژاد و برخی کاندیداهای متّصف به اصولگرایی بود.

محسن رضایی گرچه مدعی استقلال سیاسی است، اما مردم او را به دلایلی که بررسی آنها خارج از حوصله این بحث است، چهره‌ای با تفکر و گفتمان اصولگرایی می‌دانند. حال در عملکرد ایشان و آقای ولایتی دیگر نامزد اصولگرا تأملی کنید. شاید این دو نفر گمان می‌کردند با سیاه‌نمایی اوضاع کشور، تخریب دولت نهم و دهم و هجمه به سعید جلیلی و عملکردش در پرونده هسته‌ای و از طرف دیگر گرفتن ژست اعتدال، می‌توانند سبد آرای خود را سنگین‌تر کنند. غافل از آنکه این شیوه، گرچه در کاهش آرای دیگر نامزدهای اصولگرا مؤثر است، اما این آرا به سبد آنان سرازیر نمی‌شود بلکه به سوی داوطلب طیف مقابل گسیل خواهد شد که آن هم در روز انتخابات تنها یک مصداق به نام حسن روحانی داشت. داوطلبی که سابقه و طیف‌بندی سیاسی‌اش بیشتر با اعتدال مورد ادعای آقایان همخوانی دارد.

این دو نفر در تخریبهایشان به ویژه در حوزه سیاست خارجی حتی گاهی از عارف و روحانی نیز پیشی می‌گرفتند. مردم عملکرد احمدی‌نژاد و دولتش را نه مسئله‌ای در حیطه اشخاص، که حاصل عملکرد اصولگرایان تلقی می‌نمایند. طبیعی است مردم به جریانی که حتی به خود رحم نمی‌کند، اعتماد نخواهند کرد و به سوی کسانی می‌روند که به جای جابه‌جایی اشخاص در یک گفتمان خاص، جابه‌جایی گفتمان را مطرح می‌سازند.

حال شاگرد هاشمی رفسنجانی، با رأیی شکننده، کلید در دست، پای به ساختمان پاستور خواهد گذاشت تا کاری را که استادش در سال ۸۴ نتوانست به سرانجام رساند، پی بگیرد.

۴ـ برخی رسانه‌های اصولگرا مطمئن از پیروزی حتمی اصولگرایان، به جای طرح دیدگاهها و امتیازات داوطلب مدنظر خود و یا نقد جریان رقیب، بخش زیادی از نیرویشان را معطوف نقد و تخریب سعید جلیلی نموده بودند. کار به جایی رسید که یک سایت به ظاهر اصولگرا، در اقدامی هماهنگ با مشی اصلاح‌طلبان و شبکه‌های بیگانه، بخش ویژه‌ای را به نقد (بخوانید تخریب) دبیر شواری عالی امنیت ملی، سعید جلیلی، اختصاص داده بود؛ به جای آنکه چنین سیاستی را در قبال کاندیداهای طیف مقابل به کار گیرد و علی‌رغم اختلاف نظر و سلیقه با دیگر کاندیداهای اصولگرا، از چالش با آنان بپرهیزد؛ چنان‌که در طرف مقابل، آقایان عارف و روحانی در مناظره‌ها کمترین چالشی با هم نداشتند.

البته حالا این رسانه‌های اصولگرا، چهار سال وقت دارند که سابقه و لاحقه آقای روحانی را نقد کنند.

۵ـ مبنای تبلیغ محسن رضایی در هر دو دوره انتخابات ۸۸ و ۹۲، تصویر وضعیتی اسفبار و در لبه پرتگاه از کشور و در مقابل ارائه چهره‌ای نجات‌بخش از خود بوده است. از سوی دیگر محسن رضایی که پیش از این و در انتخابات ۸۸، ادعاهای عجیبی درباره دخالت خود در اداره کشور طی ادوار مختلف مطرح می‌ساخت، این بار در فیلم تبلیغاتی‌اش سخن از کشف شهیدانی مثل باکری، همت و باقری به میان آورد و در پایان مناظره سوم تلویزیونی نیز صریحاً مدعی تربیت اشخاصی چون شهیدان مذکور و قالیباف و جلیلی شد!

امام خمینی با آن عظمت و حق بزرگی که بر ملت ایران دارد، هیچ‌گاه نه ادعا کرد که منجی ایران بوده است و نه مدعی شد که جوانان انقلابی را خود تربیت کرده است. او تنها اسلام ناب را منجی و مربی می‌دانست. حال آقای رضایی را، که خود نهایتاً شاگرد کوچکی است در مکتب خمینی کبیر، چه رسد به چنین گزافه‌هایی؟!

۶ـ علی‌اکبر ولایتی، تنها در گذشته سیر می‌کند. برنامه‌هایی که با حضور او و حول موضوع تمدن اسلامی در شبکه چهار و این اواخر یک پخش می‌شد، تماماً سخن از گذشته بود. مستند تبلیغاتی اولش کاملاً در گذشته بود. سخنانش در برنامه‌های تبلیغاتی صدا و سیما نقل اتفاقات گذشته و خاطراتی پراکنده بود. حرفی برای آینده نداشت. شاید وضعیت وی به عنوان چهره مورد حمایت شخصیتهای راست سنتی، حال و روز کنونی این طیف سیاسی را بهتر به نمایش گذاشته باشد. طیف سیاسی‌ای که دیگر پایگاه اجتماعی بالایی ندارد، اما اموراتش را با لابی و زد و بند (از جمله قهوه خوردن با برخی) پیش می‌برد.

نکته دیگر اینکه اگر اخبار منتشره درباره درخواست برخی بزرگان اصولگرایی از آقای ولایتی، مبنی بر کناره‌گیری از انتخابات صحیح باشد، سؤالات جدی در خصوص ادعاهای وی مبنی بر ترجیح نظر بزرگان به وجود خواهد آمد. به نظر می‌رسد ولایتی خواسته یا ناخواسته خدمت بزرگی به جریان مقابل کرده باشد.

۷ـ نتیجه انتخابات دوم خرداد ۷۶، اعلام می‌شود؛ بلافاصله کاندیدای راست، ناطق نوری طی پیام تبریکی به خاتمی، نتیجه انتخابات را می‌پذیرد. ۱۶ سال بعد، نتیجه انتخابات بیست و چهار خرداد ۹۲ اعلام می‌شود؛ کاندیداهای اصولگرا در اولین فرصت به طرق مختلف؛ چندباره تبریک می‌گویند. حال این را مقایسه کنید با مواضع و اقدامات کروبی در انتخابات ۸۴ و ۸۸ و موسوی در سال ۸۸‌. گرچه طیف اصلاح‌طلب داعیه دموکراسی‌خواهی‌شان گوش فلک را کر کرده است، اما گویا راست قدیم و اصولگرایان فعلی در التزام به قواعد دموکراسی و رقابت سیاسی علی‌رغم همه انتقاداتی که به آنان وارد است، نمره بسیار بهتری می‌گیرند. رأی مردم، احترام به قانون و رعایت قواعد دموکراتیک، تنها زمانی اهمیت دارد که به نحوی منافع اصلاح‌طلبان را تأمین کند.

آقای هاشمی رفسنجانی سال ۸۴ و در پی شکست از احمدی‌نژاد در دور دوم انتخابات، مواضعی گلایه‌آمیز اتخاذ نمود. مواضع و عملکرد وی در انتخابات ۸۸ نیز، نیاز به یادآوری ندارد. حال ایشان با کمال مسرت، از نتایج انتخابات ۹۲ استقبال می‌کند. قدما در چنین مواردی می‌گفتند: «قربان شوم خدا را، یک بام و دو هوا را!»

11bardasht2

۸ـ اگر مقایسه‌ای کنید میان مواضع جناح راست قدیم و اصولگرای امروز هنگام شکست در ادوار مختلف انتخابات ریاست جمهوری، مجلس و شوراها، با مواضع چپ قدیم و اصلاح‌طلب امروز در موقعیت مشابه، به نتایج جالبی می‌رسید. اصولگرایان یا همان راستی‌های سابق عموماً ضمن پذیرش شکست، به نقد خود می‌پردازند و مهم‌ترین عامل شکست را عملکرد و خطاهای خود و نهایتاً استفاده رقیب از این خطاها می‌دانند. اما اصلاح‌طلبان معمولاً ریشه و دلیل شکست را خارج از حیطه خود جستجو می‌کنند؛ مهندسی آراء، حذف چهره‌های اصلی از سوی حاکمیت، تقلب، نبود آزادی بیان، عوام‌فریبی، اختناق و امثال اینها دلایلی است که اغلب، حضرات اصلاح‌طلب برای توجیه شکست خود برمی‌شمرند! جالب است، نه؟!

۹ـ اکنون و پس از پایان انتخابات راحت‌تر می‌شود نقدی هم به عملکرد شورای نگهبان زد. اعلام نشدن صلاحیت آقای هاشمی، چنان شایسته و مطلوب جلوه نکرد. هزینه‌های این ماجرا بیشتر از فوایدش به نظر می‌رسد.

از طرفی چگونه می‌شود صلاحیت مهندس غرضی پس از ۱۶ سال دوری از مصادر اجرایی، آن هم با سابقه مدیریتی دارای ابهام، احراز می‌شود و در مقابل صلاحیت شخصی مثل مهندس سعیدی‌کیا به عنوان وزیری پرسابقه، خوشنام و موفق احراز نمی‌شود؟! کاش می‌شد شورای نگهبان در این‌گونه موارد شفاف‌سازی کند.

۱۰ـ بنا بر آنچه آمد، اصولگرایان اگر کمی خرد سیاسی خود را به کار گیرند، از هم‌اکنون باید به شدت مراقب تکرار تجربه مجلس ششم باشند. هیچ بعید نیست که از دل دولت اعتدال‌گرای دکتر روحانی، فرصت‌طلبانی سر برآورند و عزم قبضه مجلس دهم به سود مطامع خود کنند.

۱۱ـ حالا بهتر می‌شود درباره مصوبه مجلس هشتم مبنی بر همزمانی انتخابات شوراها با ریاست جمهوری قضاوت کرد. چنان که پیش‌بینی می‌شد، شوراها به پای انتخابات ریاست جمهوری ذبح شد. غلبه فضای پرهیاهو و سیاسی انتخابات ریاست جمهوری، افزایش اعضای شوراها و تعدد کاندیداها به ویژه در شهرهای بزرگ، فرصت هر گونه بررسی، ارزیابی و تصمیم‌گیری صحیح را در مدت یک هفته تبلیغات داوطلبان شوارها، از عامه مردم سلب نموده بود. مردم به وضوح در برابر انتخابات شوراها سرگردان بودند. نتیجه آنکه خصوصاً در شهرهای بزرگ، حجم زیادی از برگه‌های رأی به صورت سفید به صندوقها ریخته شد و بقیه برگه‌ها نیز اغلب حاوی اسامی کمتری از تعداد مورد نظر بود. حاصل چنین انتخاباتی، انتخاب اعضای شوراها با آرائی بسیار پایین شد که اغلب همین اشخاص نیز متکی به فهرستهای سیاسی موفق به کسب رأی و ورود به شوراها شدند.

این یادداشت پیش از این در پایگاه نماینده منتشر شده است.

از فردای انتخابات مجلس نهم، ماجرای انتخاب رئیس مجلس، تبدیل به سوژه جدی رسانه‌ها و نقل محافل سیاسی شد. علی لاریجانی به عنوان رئیس مجلس هشتم بارها از سوی افراد و گروه‌های مختلف مورد انتقاد جدی قرار گرفته بود؛ چه در مورد عملکردش در قضایای فتنه ۸۸، چه در خصوص مدیریتش بر روابط مجلس و دولت به ویژه غوغاهای مرتبط با مسائل اختلافی و چه در مورد نحوه تعامل با برخی از اصولگرایان. بر اساس آنچه آمد بسیاری از فعالان سیاسی و رسانه‌ای ابراز تمایل جدی به تغییر مدیریت مجلس داشتند که با استقبال عده زیادی از منتخبان نیز مواجه شد.

ظاهر قضیه آن بود که اکثریت قاطعی از نمایندگان منتخب، تحت نام جبهه متحد اصولگرایان هستند، بنابراین منطقی به نظر می‌رسید اگر ذیل نام واحد فراکسیون اصولگرایان شناخته شوند و در مورد ریاست مجلس تصمیم بگیرند. تصور آن بود که همچون دوره گذشته افراد داوطلب برای ریاست مجلس (که همچون دوره قبل حداد عادل و لاریجانی بودند) در فراکسیون، به آراء منتخبان مردم رجوع می‌کنند و فرد پیروز، در صحن مجلس برای ریاست کاندیدا می‌شود. اما ناگاه طرفداران لاریجانی که البته غالباً با استفاده از امتیاز فهرست “جبهه متحد اصولگرایان” رأی آورده بودند، ساز مخالف کوک کردند و در ادعایی عجیب “رهرو ولایت” شدند و خبر از تشکیل فراکسیونی جدا از فراکسیون اصولگرایان دادند.

علی لاریجانی و محمدرضا باهنر در جلسه فراکسیون موسوم به رهروان ولایت

تلاشها برای تشکیل جلسه واحد اصولگرایان تحت فراکسیونی به همین نام ناکام ماند و هر کدام از فراکسیونها مسیر خود را طی کرد و نامزد جداگانه‌ای را برای ریاست مجلس برگزید و علی‌رغم معرفی حداد عادل به عنوان نامزد مورد نظر فراکسیون اصولگرایان، نهایتاً در صحن مجلس این علی لاریجانی بود که “رأی آورده شد”.

شاید اگر حداد عادل و لاریجانی در فراکسیون واحد و صرفاً با حضور منتخبان جبهه متحد و پایداری رقابت می‌کردند (و در غیاب مستقل‌ها، اصلاح‌طلبان و معدود نمایندگان منسوب به علی مطهری) حداد به تنهایی در جلسه رسمی مجلس نامزد می‌شد؛ اما لاریجانی و اذنابش در اقدامی غیردموکراتیک، قواعد بازی را به هم زدند و انتساب خود به جبهه متحد و بهره‌مندی از امتیازات آن را نادیده گرفتند و به یک بار مستقل شدند و برای تشکیل فراکسیون دست به دامان منتخبان از طیفهای دیگر نیز شدند.

این دقیقاً همان نکته‌ای بود که جبهه پایداری به عنوان یکی از نقدهای جدی و نقاط اختلاف با جبهه متحد مطرح می‌نمود. متولیان جبهه پایداری معتقد بودند که غیر از تشکلها و گروهها، نباید اشخاصی چون لاریجانی و قالیباف به صرف داشتن قدرت و سمت از امتیاز ویژه و نماینده جداگانه در کادر تصمیم‌گیری اصولگرایی برخوردار باشند؛ آن هم به علل مختلف. یک اینکه این افراد بعضاً سابقه خوبی در احترام به وحدت اصولگرایی و تصمیم جمعی نداشته‌اند؛ دیگر اینکه عملکرد این اشخاص در ماجرای فتنه ۸۸ به عنوان یکی از گلوگاههای سیاسی تاریخ انقلاب، شفاف و روشن نیست. و فراتر آنکه اساساً وقتی قرار است نمایندگان گروهها به صورت جمعی تصمیم‌گیری برای نیروهای اصولگرا را به عهده بگیرند، حضور نماینده از سوی برخی اشخاص تبعیض به حساب می‌آید.

متأسفانه باید بپذیریم که پیش‌بینی جبهه پایداری محقق شد. اشخاصی که با استفاده از ظرفیت و اعتبار جبهه متحد اصولگرایان تصمیم‌ساز شدند و رأی آوردند، پس از گذراندن خر مراد از پل انتخابات، تعهد منطقی خود به تصمیم جمعی را زیر پا گذاشتند. در حالی که همین‌ها بیشترین داعیه را برای حفظ وحدت و به تبع آن لزوم اغماض از لغزشها و پرهیز از تحدید دایره اصولگرایی داشتند.

محمدرضا باهنر

به نظر می‌رسد ماجرای انتخاب رئیس مجلس نهم جدی‌ترین جلوه رقابت میان طیف راست ابرسنتی و گروههای نوپای معروف به اصولگرا بود که البته با لابی‌گری و شعبده‌بازی موجوداتی همچون باهنر ـ‌که استاد خیمه‌شب‌بازی و خرید رأی است‌ـ به نفع طیف قهار سیاست‌باز راست به پایان رسید.

اینکه تا چه زمان راست ابرسنتی خواهد توانست به زیست انگلی خود روی بدنه اصولگرایی ادامه دهد، چیزی است که مرور زمان آن را مشخص خواهد نمود؛ مشروط بر آنکه اصولگرایان از اتفاقات پیش آمده درس عبرت بگیرند.

چقدر می‌توان به حدّت ذهن و درس‌آموزی اصولگرایان امیدوار بود؟

این یادداشت در: هزارسنگر

انتخابات مجلس نهم به سرانجام رسید؛ اتفاقات و نکات ظریف و قابل توجه در هر دو مرحله کم نبود. از ردّ صلاحیت شهاب‌الدین صدر و حذف اشخاصی همچون احمد ناطق نوری، شیخ قدرت علیخانی، کواکبیان و خبّاز گرفته تا نحوه تبلیغات و رقابت افراد و جریان‌های سیاسی، همه و همه قابل تحلیل و بررسی است. در این چند سطر قصدم پرداختن به عملکرد انتخاباتی خانم عفت شریعتی، نماینده فعلی مشهد و کلات در مجلس است که البته در دور دوم انتخابات از ورود به مجلس نهم باز ماند.

از همان مرحله اول حرف و حدیث‌هایی درباره وی به راه افتاد. ابتدا شایعه‌ای جدی مطرح بود مبنی بر اینکه وی ابتدا ردّ صلاحیت شده، ولی با وساطت برخی متنفّذین صلاحیت وی تأیید شده است. نکته بعدی در خصوص حضور وی در فهرست جبهه متحد اصولگرایان بود. شورای مرکزی جبهه متحد نام هفت نفر را برای حوزه مشهد و کلات اعلام نمود و از بین آنان انتخاب پنج نفر نهایی را به عهده هیئت داوری جبهه متحد در استان گذاشت. در این میان ذکری از عفت شریعتی که ابهامات جدی در خصوص همراهی وی با جریان فتنه در سال ۸۸ وجود داشت در میان نبود. اما در اقدامی غیرمنتظره هیئت داوری استان متأثر از فشارها و لابی‌های گسترده، به جای دو نفر، سه نفر را حذف کرد و نام عفت شریعتی را به فهرست اضافه نمود.

خانم شریعتی در دور اول توانست به عنوان نفر ششم به مرحله دوم انتخابات راه یابد. اما ماجرای دور دوم از جنس دیگری بود. سه نماینده دوره هشتم یعنی آقایان کریمی و آرین‌منش و خانم شریعتی به همراه حجت‌الاسلام بحرینی که دارای پایگاه خوبی در بین دانشجویان و جریانات مردمی بود به دور دوم راه یافتند. اینجا بود که زنگ خطر برای شریعتی به صدا درآمد. کریمی و آرین‌منش به تنهایی دارای عِدّه و عُدّه فراوانی بودند و هر کدام سرلیست یکی از جبهه‌های موازی پایداری و متحد اصولگرایان. از سوی دیگر، جریانات مستقل و مردمی تمایل زیادی به حجت‌الاسلام بحرینی داشتند. همه اینها احتمال حذف شریعتی در مرحله دوم انتخابات را به شدت قوت بخشید.

شریعتی برای کسب نتیجه تلاش زیادی کرد. شاید بتوان گفت وسیع‌ترین و بالتبع پرهزینه‌ترین تبلیغات در این مرحله از آن وی بود. حتی کار تا آنجا بالا گرفت که در تبلیغات وی، از او به عنوان تنها نماینده زن مشهد و شرق کشور یاد شد و این شعار مطرح شد که: “نگذاریم زنان از مجلس حذف شوند.” این یعنی مصداق مثل عربی که: “الغریق یتشبّث بکلّ حشیش”. همه اینها به جز شایعاتی است مبنی بر پرداخت وجوه نقدی در برخی مناطق روستایی و حاشیه‌ای شهر مشهد. اما آنچه بهانه این چند سطر شد هیچ‌کدام اینها نیست، بلکه انتشار جمله‌ای منسوب به رهبر معظم انقلاب از سوی ستاد تبلیغاتی وی بهانه نگارش این سطور است. در روزهای پایانی تبلیغات دور دوم، پیامکی منتشر شد با این متن: “رهبر انقلاب: کسی نمی‌تواند جای خانمها در مجلس را بگیرد. (رأی ما عفت شریعتی)” همین متن (با یک تفاوت بسیار جزئی) در تبلیغات وی در صفحه ۲ روزنامه خراسان مورخ ۱۴ اردیبهشت نیز درج شد. اما نکته مهم اینجاست که مشابه این جمله ابداً در پایگاه رهبر انقلاب یافت نمی‌شود.

تبلیغات عفت شریعتی در روزنامه خراسان

متأسفانه برخی برای رسیدن به اهداف خود حاضرند هر چیزی را هزینه کنند، حتی اگر این هزینه از جایگاه ولی فقیه و انتساب مبهم یک جمله به آن باشد. مشابه همین هزینه‌سازی‌ها از سوی طرفداران دیگر کاندیدای مشهدی یعنی آقای کریمی نیز به طریقی دیگر اتفاق افتاد، البته نه به این صراحت. بر فرض که جمله مذکور یا مشابه آن متعلق به رهبر انقلاب باشد، آیا مدعیان ولایت‌مداری برای رسیدن به صندلی مجلس مجازند که از ایشان هزینه کنند؟ یا بر عکس باید آمادگی هزینه نمودن از خودشان و آبرویشان برای تحقق ارزش‌های نظام ولایت فقیه را داشته باشند؟

پی‌نوشت: تعمداً این یادداشت را پس از پایان انتخابات منتشر نمودم تا شبهه‌ای نباشد و متهم به تخریب انتخاباتی نشوم.