پرش به محتوا

بایگانی

برچسب: صدا و سیما

از اوایل دی‌ماه گذشته سیمای خراسان رضوی جمعه‌ها میزبان برنامه‌ای متفاوت است. برنامه‌ای گفتگومحور اما با شکل و شمایلی متمایز از آنچه تاکنون به‌ویژه در شبکه استانی رایج بوده است. برنامه «گرا» هر هفته با حضور دو یا سه مجری‌کارشناس و یک مهمان با محوریت موضوعات فرهنگی و اجتماعی روی آنتن می‌رود. برنامه‌ای که با مهمانان شاخص استانی و ملی و مباحث جدی و اغلب صریح و چالشی، فراتر از انتظار ظاهر شد و توانست نظر مثبت طیف گسترده‌ای را جلب کند.

به‌دلیل لطف و اعتماد تیم تولید برنامه، این توفیق را داشته‌ام که از همان آغازین روزهای شروع کار، عضوی از گروه مشاوران برنامه باشم. در این چند سطر برآنم به نکته‌ای اشاره و از آن انتقاد کنم که می‌تواند «چشم اسفندیار»* این برنامه و عامل ثبتِ گراهای غلط باشد.

به‌طور کلی بر این نگاهم که حضور مدیران و مسئولان امور در چنین برنامه‌هایی نباید از جنس نظریه‌پردازی و ارائۀ رهنمود باشد. مدیران و مسئولان به‌قدر کفایت، تریبون برای بیان دیدگاه و فرصت برای عمل به دیدگاه‌هایشان دارند و دعوتشان به چنین برنامه‌هایی باید از باب چالش دربارۀ انتقادهای وارد به مدیریتشان در سازمان مربوط، پاسخ‌گویی درباره تصمیماتشان و ارائه گزارش واقعی از عملکردها باشد نه اینکه دوباره از موضعی بالا به ترسیم چندبارۀ خط‌مشی‌ها و بیان حرف‌های کلی و نهایتاً خاطره‌گویی بپردازند.

عکس از سیدحمیدرضا سادات‌فاطمی

عکس از سیدحمیدرضا سادات‌فاطمی

ضمن احترامی که برای بزرگوارانی مثل آقایان ضرغامی، محسن رضایی، حدادعادل یا وحید جلیلی قائلم، معتقدم که دعوت از این اشخاص و عزیزانی از این قسم در برنامۀ گرا مسیر درستی را نپیموده است. برنامه‌های پخش‌شده با حضور این اشخاص، مؤید نگرانی پیش‌گفته درخصوص تبدیل برنامه به تریبونی برای اظهارنظر و ارائه رهنمود ازسوی مهمانانی است که در اصل باید در جایگاه پاسخ‌گویی و رفع ابهام‌ها و انتقادها بنشینند. طبعاً این آسیب می‌تواند گرا را از برنامه‌ای چالشی و جذاب برای مخاطب، به برنامه‌ای معمولی از قسم برنامه‌های رسمی و منفعل مدیرزده تبدیل کند.

و البته این را هم می‌دانم که اغلب این مدیران از حضور در چنین برنامه‌هایی برای پاسخ‌گویی و شنیدن انتقادها پرهیز دارند و طفره می‌روند؛ پس بهتر است در دعوت از آنان تجدیدنظر کرد.

* همان‌که فرنگی‌ها بدان پاشنه آشیل می‌گویند.

این یادداشت پیش از این در روزنامه شهرآرا، شنبه ۶ شهریور ۹۶ منتشر شده است.

تا چندی پیش اعتراض می‌کردیم به برخی فیلم‌های سینمایی یا مجموعه‌های تلویزیونی بابت به تصویر کشیدن مثلث‌ها و یا حتی مربع‌های عشقی. اما حالا گویا آن‌قدر قبح ماجرا ریخته و اوضاع قمر در عقرب شده است که باید ببینیم در برنامه ویژه کودکان نیز رقابت‌های عشقی آن هم با اضلاع چهارگانه روایت شود.

پیش از اینها برای برنامه‌های عموپورنگ همان‌قدر آموزندگی و خاصیت تربیتی قائل بودم که باب اسفنجی و تام و جری و پلنگ صورتی آموزنده‌اند، اما حالا دیگر نه تنها نمی‌توان امیدی به اثر مثبت این برنامه داشت که باید آن را مضرّ و خطرناک هم دانست. تبلیغ ماکارونی و پفک در برنامه‌های ویژه کودکان کم بود که حالا باید ترویج عشق‌های خیابانی در این برنامه‌ها را هم به آن اضافه کرد. به خط داستانی زیر که یکی از محورهای برنامه جدید عموپورنگ در شبکه دو با عنوان محله گل و بلبل است توجه کنید.

عموپورنگ و پدر و مادرش در محله جدیدی سکونت می‌کنند. در این محله خانم جوان مجرد کتاب‌فروشی با بازی حدیث فولادوند و خانم جوان مجرد دیگری که سبزی‌فروش و البته رئیس شواری محله است با بازی بهنوش بختیاری زندگی می‌کنند. به مرور و البته به وضوح مشاهده می‌کنید که این دو خانم جوان به طرق مختلف سعی در تصاحب قهرمان محبوب داستان یعنی عموپورنگ دارند. از همفکر نشان دادن خود با او در گفتگوها تا نگرفتن پول سبزی و کتاب از مادر پورنگ به بهانه برخورد و خرید اول از مغازه‌شان. ضمناً شما به صراحت می‌بینید که مادر ضمن تعریف و تمجید از زیبایی این دو نفر بین انتخاب یکی از آنها برای پسرش مردد است. از سوی دیگر بلبل‌خان یکی از نگهبانان محله، دل در گرو دختر کتاب‌فروش دارد و بیننده، مونولوگ‌های او را در زمینه تصویر می‌شنود که با نارضایتی پورنگ را رقیب خود در وصال محبوب می‌پندارد. به این خط داستانی اضافه کنید عشوه‌گری گاه و بی‌گاه بهنوش بختیاری را و بر آن بیفزایید تبادل دل و قلوه بین پدر و مادر پورنگ. حالا این خط داستانی تا کجا ادامه خواهد یافت معلوم نیست.

شاید بتوان قربان‌صدقه رفتن دو شخصیت پدر و مادر پورنگ را از آن جهت که سعی در الگوسازی رابطه سالم و عاطفی میان همسران را دارد با اغماض و هزار بهانه‌‌سازی توجیه کرد؛ گرچه این الگوسازی در برنامه‌ای که مخاطب هدفش کودکان‌اند محل ابهام و تأمل جدی است. اما به تصویر کشیدن خط داستانی عاشقانه، آن هم با چهار ضلع در برنامه‌ای متأسفانه پربیننده، با مخاطب هدف کودک و نوجوان و آن هم در ماه تقوا یعنی ماه مبارک رمضان چه توجیهی دارد؟ چرا باید در برنامه‌ای که با پول شهرداری تهران و ظاهراً با موضوع توجه به محیط زیست تولید شده، به شکلی کاملاً بی‌ربط داستان‌سرایی عاشقانه صورت پذیرد؟

با این اوصاف خطر چنین برنامه‌ای از سریال‌های فارسی‌وان و من و تو و جم‌تی‌وی هم بیشتر است. پدر و مادر در مواجهه با چنان شبکه‌هایی می‌داند که فرزندش را با اختیار در معرض داستان‌های سرشار از عشق‌ها و مغازله‌های خیابانی و خیانت قرار می‌دهد، اما چه بسا فرزندش را در مقابل برنامه‌ای از قبیل برنامه‌های عموپورنگ با این اطمینان که برنامه سیمای جمهوری اسلامی است با خیال آسوده رها و حتی او را تشویق به تماشا هم بکند.

مدیران جدید صدا و سیما بد نیست به خاطر آورند که قرار بوده این مجموعه بزرگ، دانشگاهی عمومی باشد؛ البته نه از جنس دانشگاه آزاد به اصطلاح اسلامی.

این یادداشت پیش از این در پایگاه تریبون مستضعفین منتشر شده است.

این یادداشت در: خبرگزاری دانشجو

                      پایگاه قاصدنیوز

                      پایگاه سلام سربدار

                      پایگاه ایلام رصد

جناب حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی در سفر کرمانشاه مطالبی در باب صدا و سیما گفته که به شدت محل تأمل و البته تحیر است. وی ضمن اطلاق عنوان «جعبه سانسور» به صدا و سیما اظهار داشته است: « مردم دیگر تحت تأثیر صدا و سیما و جعبه‌ای که مطالب را با سانسور به مردم تحویل می‌دهد نیستند؛ مردم ایران امروز آگاه شده‌اند و عقل خود را دست جعبه‌ای که سانسور می‌کند نمی‌دهند.»

به نظر می‌رسد ریشه و عامل سخنان تند جنابشان، کینه‌ای باشد که از صدا و سیما به خاطر گزارش چند روز پیش به دل گرفته است. گزارش بسیار خوبی که در رد ادعاهای آقای هاشمی در انتساب خاطراتی به امام در باب موافقت ایشان با حذف شعار «مرگ بر آمریکا» و ارتباط با این کشور پخش شد. با این همه، نگارنده در این چند سطر در پی دفاع از صدا و سیما نیست؛ چرا که صدا و سیما خود رسانه‌ای است فراگیر که به وقتش اگر بخواهد از خود دفاع هم می‌کند. آنچه اسباب نگارش شد قلب و یا دست‌کم کتمان حقیقتی است که جناب آقای هاشمی رواداشته است.

akbar hashemi rafsanjaniبه هیچ وجه نمی‌توان مدعی بود که صدا و سیما در حوزه مسائل سیاسی و اطلاع‌رسانی وضعیت آرمانی یا حتی مطلوبی دارد. نقائص این رسانه در این حوزه و ضعف و انفعال در ارائه اطلاعات و اخبار کامل و به موقع، برای مخاطبان امروزی آن‌قدر روشن است که نیازی به طرح و اثبات ندارد. اما اطلاق عبارت «جعبه سانسور» به این رسانه دور از انصاف است، چرا که این مشکلات بیش از آنکه ریشه در تمایل به سانسور داشته باشد، معلول بی‌برنامگی، ضعف مدیریت و ترسها و ملاحظات ساده‌اندیشانه است. بگذریم.

بد نیست جناب هاشمی همین صدا و سیمای پر از عیب و ایراد را مقایسه‌ای کند با دوران مدیریت برادرش محمد هاشمی بر این رسانه. کاش می‌شد و آقای هاشمی همچون «برادر بزرگ» در رمان «۱۹۸۴»، فکری به حال این حافظه تاریخی امثال ما می‌کرد!

چرا جناب آقای هاشمی در آن دوران و در شرایطی که خود در مهم‌ترین مسند اجرایی کشور نشسته بود دلش به حال آگاهی مردم نمی‌سوخت و از سانسور و از آن مهم‌تر مجیزگویی صدا و سیما و دیگر رسانه‌ها و نهادها برنمی‌آشفت؟ به نظر می‌رسد سانسور هرچه باشد، مجیزگویی و تملق و بت‌تراشی از آن قبیح‌تر و خطرناک‌تر است. امروزه روز آن‌قدر تنوع رسانه‌ای هست که به فرض وجود سانسور در صدا و سیما، مردم اخبار کامل و صحیح را به دست خواهند آورد. اما حضرتشان چه توجیهی برای سکوت در مقابل سانسورها و مجیزگویی‌های آن دوران دارد. آیا آقای هاشمی فراموش کرده روزگاری را که در شعارها، مخالف او نه تنها مخالف رهبر که دشمن پیغمبر شمرده می‌شد؟ آیا شعر مرگ بر آمریکا با آموزه‌های قرآنی ناسازگارتر است یا این شعار؟

طرفه آنکه نه فقط در دوره ریاست اسفبار محمد هاشمی بر صدا و سیما که حتی در دوره بعدی نیز انتقاد یا حتی شوخی با دولت موسوم به سازندگی به این راحتی نبود. کار به جایی رسید که برنامه طنز عروسکی که درون‌مایه‌اش شوخی با برخی وزرا و مسئولان و انتقاد ملایم از برخی مسائل بود به خاطر اعتراض برخی دولتمردان به تعطیلی کشیده شد. در حالی که این برنامه برای پرهیز از شائبه با رئیس وقت صدا و سیما هم شوخی می‌کرد. این سؤال جدی است که چرا آن زمان خون جناب هاشمی برای آگاهی و آزادی مردم قلیان نکرد. آقای هاشمی پیش از آنکه مدعی آزادی و اگاهی مردم در دوره کنونی باشد و برای هشت سال گذشته که دست خود و منسوبانش از مناصب کوتاه بوده مرثیه‌سرایی کند، باید در خصوص برخوردهای حذفی و اختناق رسانه‌ای در دوران مسئولیتش (که صدای برخی هم‌پیمانان امروزی را هم درآورده بود) پاسخ دهد.

جناب هاشمی در ادامه سخنانش فصلی نیز در باب دانشجویان ستاره‌دار و اخراجی و آزادی در دانشگاهها سخن رانده است که همان حافظه تاریخی «علیه ما علیه» چیزهای دیگری درباره‌اش می‌گوید. عاقلان دانند.

در هر صورت ماجرای آزادی‌خواهی و آگاهی‌طلبی جناب آقای هاشمی حکایت شیرین و بامزه‌ای شده است که از باب ادخال سرور و انبساط خاطر، گاهی وقتها یادآوری‌اش بد نیست. گرچه بهتر است حضرتشان ملاحظه سن و سال را هم بفرماید.

این یادداشت پیش از این در پایگاه نماینده منتشر شده است.

این یادداشت (البته با جرح و تعدیل و اضافاتی غریب) در: سایت خط امام