از فردای اعلام نتایج انتخابات ۲۴ خرداد تا کنون، دسته‌ای از روزنامه‌ها، رسانه‌ها و شخصیتهای موسوم به اصولگرا تلاش زیادی نموده‌اند که ثابت کنند، حسن روحانی، اصلاح‌طلب نیست و حتی برخی پا را فراتر گذاشته و سعی دارند اثبات نمایند که روحانی به نوعی در طیف اصولگرا جای می‌گیرد.

اگر لزوماً جریان موسوم به اصولگرا را منطبق با راست قدیم بدانیم، می‌توان ثابت کرد که روحانی در گذشته عضو این جریان بوده است. اما باز هم نمی‌توان مدعی شد که او اکنون جزئی از این جریان به حساب می‌آید. شاید یادآوری تغییر مشی و منش سیاسی برخی اشخاص همچون حسین مظفر، علی مطهری و ناطق نوری برای روشن شدن موضوع مفید باشد. از یاد نبریم که ناطق نوری، کاندیدای جریان راست در سال ۷۶، چگونه بعدها با نزدیکان هاشمی و اصلاح‌طلبان بر سر یک میز نشست و طرح دولت وحدت ملی را مطرح ساخت.

اصولگرا دانستن حسن روحانی کاملاً قابل خدشه است. تعریف ما از اصولگرایی چیست؟ چه اصولگرایی را صرفاً نامی ـ‌هر چند بی‌مسمّاـ برای یک دسته‌بندی سیاسی بدانیم و چه به معنای ابتناء هرگونه منش و روش سیاسی بر اصولی خاص در نظر بگیریم، روحانی را نمی‌توان اصولگرا دانست. گرچه روحانی به سبب عضویتش در جامعه روحانیت و یا مواضع سابقش مثلاً در قضایای ۱۸ تیر ۷۸، راست به حساب می‌آمده است، اما اکنون و بر اساس مواضع و ارتباطات سیاسی فعلی‌اش، این عنوان چندان بر او صدق نمی‌کند. مبانی نظری و عملی روحانی در عرصه سیاست، به آنچه از طیف موسوم به اصولگرا می‌شناسیم شباهتی ندارد.

آیا می‌توان قرابت جدی حسن روحانی را با هاشمی رفسنجانی منکر شد؟ او سالها در کنار هاشمی و به عنوان رئیس مرکز تحقیقات مجمع تشخیص مصلحت حضور داشته است؛ جز آنکه از قدیم‌الایام به عنوان چهره‌ای نزدیک به هاشمی شناخته می‌شده است. مگر نه اینکه شخصیتها و رسانه‌های اصولگرا از سالها پیش، به ویژه پس از فتنه ۸۸، منتقد جدی هاشمی بوده و هستند؟ چگونه می‌شود هاشمی، نظریات مدیریتی و دیدگاههای اقتصادی‌اش، رفتار و گفتار سیاسی و فرهنگی‌اش و خانواده‌اش را از شمول اصولگرایی خارج دانست، اما شاگرد مکتب او را اصولگرا به حساب آورد؟ نگاهی به این اسامی بیندازید: محمدباقر نوبخت، اسحاق جهانگیری، محمدرضا نعمت‌زاده، اکبر ترکان، علی یونسی، یاسر هاشمی، علی ربیعی، محمدرضا صادق، علی عسگری، محمد نهاوندیان. افرادی که چه در ایام انتخابات و چه پس از آن حضور و نامشان به کرّات در کنار رئیس جمهور منتخب دیده و شنیده شده است. تنها وجه مشترک برخی از این افراد با جریان موسوم به اصولگرا این است که روزی در زمره راست سنتی به حساب می‌آمده‌اند؛ همین و تمام. شخصیتهای اقتصادی این فهرست عموماً کارگزارانی و یا طیف راست بازاری هستند. از لحاظ سیاسی نیز اغلب این اشخاص یا در زمره اصلاح‌طلبان به شمار می‌روند و یا کارگزاران و دیگر طیفهای نزدیک به هاشمی. و اتفاقاً نقطه مشترک اغلب آنها، نزدیک بودن به شخص هاشمی است. حال چگونه می‌توان روحانی را با توجه به دیدگاهها و مباحثی که در دوره انتخابات مطرح کرد و چهره‌هایی که از ابتدای انتخابات تا کنون او را احاطه نموده‌اند، اصولگرا به شمار آورد؟ دیدگاهها، مواضع و اشخاصی که در تعارض صریح با مدّعیات طیف موسوم به اصولگراست.

Ruhani

آقایانی که احتمالاً به نیت جذب حداکثری سعی در مصادره روحانی به نفع جریان اصولگرایی دارند، گویا متوجه نیستند برای آنکه شخصی در دایره نظام تعریف و تفسیر شود و یا از باب وظیفه دینی و ملی به او در انجام وظائفش کمک و یاری رسانده شود، نیازی نیست الزاماً اصولگرا به حساب آید. باید دانست که دوره خودنظام‌پنداری برخی حضرات اصولگرا به پایان رسیده است.

شاید بتوان پذیرفت که روحانی اصلاح‌طلب به ویژه از قسم افراطی‌اش نیست، اما قطعاً اصولگرا به معنای مصطلح نیز نیست. او بیش از هر چیز و هر کس به اندیشه‌ها و شخص هاشمی رفسنجانی نزدیک است و بخش اعظمی از اصولگرایان در این سالها همواره متعرّض جدی اندیشه‌ها و مشی هاشمی بوده‌اند. به نظر می‌رسد نگاه فراجناحی و اعتدالی که روحانی از آن دم می‌زند نیز، ذیل همان دیدگاههایی است که هاشمی سالها داعیه‌دار آن بوده و اتفاقاً جریان اصولگرا بر اساس مبانی خود آن را همواره رد کرده است.

خطر توهم اصولگرا دانستن روحانی وقتی روشن می‌شود که نگاهی به نتیجه توهم اصولگرایان مبنی بر پیروزی قطعی در انتخابات ریاست جمهوری داشته باشیم!

رسانه‌ها و برخی شخصیتهای اصولگرا پیش از اینها باید به فکر گسترش دایره اصولگرایی می‌بودند؛ آن روزی که اصرار داشتند تا به هر طریق ممکن، احمدی‌نژاد و دولتش را نه تنها از دایره جریان موسوم به اصولگرایی که حتی از دایره نظام و طرفداران ولایت فقیه نیز بیرون برانند. کاش اینان اندکی نسبت به احمدی‌نژاد و دولتش مهربانانه‌تر برخورد می‌کردند.

به این جملات توجه کنید: « شکر خدا فوتبال در ایران جایگاه خوبی پیدا کرده و با فرهنگ و مذهب ما گره خورده است. چه کسی باور می‌کرد که روزی فوتبال بخشی از مسائل دینی ما باشد؟ وقتی بازیکنان در میدان نبرد می‌کردند، مردم ایران دعا می‌خواندند و پیرمردان و پیرزنانی هم بودند که برای پیروزی‌شان نذر می‌کردند و صلوات می‌فرستادند.» اینها بخشی از سخنان دکتر روحانی در دیدار بازیکنان و عوامل تیم ملی فوتبال پس از راهیابی به جام جهانی است. فرض کنیم همین جملات را احمدی‌نژاد به زبان رانده بود؛ چه هیاهو و غوغایی به راه می‌افتاد؟

شایسته آن است که برخی آقایان اصولگرا واقع‌بینانه‌تر با شکست در انتخابات روبرو شوند و زبان در کام گیرند. دیر نیست روزی که بر اساس مبانی و اصول مورد ادعایشان، چاره‌ای جز نقد صریح، جدی و البته منصفانه دولت روحانی نخواهند یافت. خرد سیاسی اقتضا می‌کند جریان اصولگرا از هم‌اکنون برای جلوگیری از تکرار تجربه مجلس ششم، چاره‌ای بیندیشد.

این یادداشت پیش از این در پایگاه نماینده منتشر شده است.